هیئت یاوران ولایت

محفـل رهروان ثارالله و شهدا

حجت الاسلام والمسلمین عاملی با استقبال امام جمعه آبادان وارد این شهر شد

حجت الاسلام والمسلمین عاملی با استقبال امام جمعه آبادان وارد این شهر شد

به گزارش خبرنگار جهاد و مقاومت خبرگزاری بسیج اعزامی به آبادان، حجت الاسلام والمسلمین عاملی امام جمعه شهر اردبیل، دقایقی پیش با استقبال حجت الاسلام والمسلمین ابراهیمی امام جمعه آبادان، سرهنگ ثامر چنعانی جانشین فرمانده سپاه آبادان و همچنین نماینده روابط عمومی سازمان بسیج مستضعفین در فرودگاه آبادان، جهت زیارت مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس، وارد آبادان شد.

امام جمعه اردبیل پس از ورود به آبادان در جمع استقبال کنندگان، گفت: این برای دومین بار است که به شهر شهیدپرور و قهرمان آبادان می آیم، بار اول در هنگام آغازین روزهای جنگ بود که به این منطقه آمدم و از این بابت بسیار خوشحالم که دوباره خدواند متعال مرا طلبید و وارد این منطقه نورانی شدم.

یادآور می شود حجت الاسلام والمسلمین عاملی در مدت حضور خود در زیارتگاههای راهیان نور، به همراه کاروان زوار اردبیلی از زیارتگاه شلمچه و همچنین چند زیارتگاه دیگر بازدید خواهد کرد.


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود ؟!!!!!!!!!

گروه سیاسی مشرق-چندی پیش، دکتر «حسن روحانی» در حاشیه اجلاس جهانی اقتصادی «داووس» در سوئیس، طی مصاحبه با «شبکه تلویزیونیRTSسوئیس»در پاسخ به پرسش خبرنگار مبنی بر امکان بازگشایی مجدد سفارت آمریکا در ایران گفته بود: «هیچ دشمنی تا ابد پایدار نمی ماند! همچنین هیچ دوستی نیز ابدی نیست ... ایران در واقع، دست دوستی و صلح به سوی همه کشورهای دنیا دراز کرده و خواهان روابطی دوستانه و خوب با همه کشوهاست.»[1]

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

روحانی، بازگشایی سفارت آمریکا در ایران را محتمل دانست


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

یک مقام وزارت خارجه ایران در چهارم تیرماه به خبرگزاری دولتی ایرنا گفت که

اگر درخواست تأسیس نمایندگی آمریکا در تهران رسماً تحویل ایران شود، ایران آن را بررسی می‌کند


دیروز، «پایگاه خبری - تحلیلی المانیتور» وابسته به «اندیشکده شورای آتلانتیک» - وابسته به ناتو - در گزارشی به قلم تحلیل‌گر ارشد آمریکایی، «باربارا اسلاوین»؛توصیه تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را مورد بررسی گذاشت. «اسلاوین» نوشت: « از زمان بحران گروگانگیری 1979 - 1981 میلادی، هیچ دیپلمات مستقر آمریکایی در ایران حضور نداشته استاما زمان می‌تواند، به تدریج به بازگرداندن آمریکایی‌ها به ایران، با توجه به پیشرفت‌های اخیر در مذاکرات هسته ‌ی ایران و موفقیت‌های خارق‌العاده در ارتباطات سطح بالا بین مقامات ایران - آمریکا؛ منجر شود.

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود

باربارا اسلاوین، بارها به تهران سفر کرده است


مقامات رسمی در دولت «اوباما» می‌گویند که اولویت خود را در نهایی‌کردن توافق هسته‌ای جامع با ایران گذاشته‌اند؛ اما اقدامات گسترده‌تر دیپلماتیک هم می‌تواند به دنبالش بیاید... «جان لیمبرت» یکی از دیپلمات‌های گروگان در 444 روز، موافق است که ایران باید متعهد به حفظ امنیت پرسنل دیپلماتیک و اموال دیپلماتیک باشد. او همچنین، به «المانیتور» گفت که ایران باید به مراسم بزرگداشت سالانه تسخیر سفارت در 4 نوامبر 1979 میلادی را متوقف کند و همچنین، شعارهای ضد آمریکایی را محدود کند و به به بحث برای جبران خسارت‌های گروگان‌ها و خانواده‌های آنان؛ اقدام کند»[2].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

المانیتور، ارگان سایبری ناتو،  لزوم تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را بررسی کرد

چیزی شبیه آنچه «اسلاوین» در پاراگراف اول تحلیل اخیرش نوشته، اینکه مذاکرات هسته‌ای می‌تواند به ایجاد روابط دیپلماتیک گسترده‌تر منجر شود از زبان، مشاور فرهنگی رئیس جمهوری؛ «حسام الدین آشنا» نیز شنیده شده است. «آشنا» - عضو هیئت همراه رئیس جمهور در سفر به نیویورک - می‌گوید: «الآن توپ در زمین طرف آمریکایی است،چون طرف ایرانی میگوید، ما مسئله هسته‌ای ایران را می‌گذاریم روی میز؛ (برای آنکه) ببینیم شما با این چطور برخورد میکنید؛ تا راجع به بقیه مسائل صحبت کنیم»[3].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

حسام‌الدین آشنا می‌گوید که مذاکرات هسته‌ای به‌عنوان پایلوت و زمینه‌ساز بحث درباره دیگر ادعاهای آمریکاست

آیا برنامه موشکی یا مسائل داخلی مانند وضعیت محکومان فتنه نیز مشمول بحث‌های دیگر می‌شود؟


بنابر این، متأسفانه برخی از مقامات در ایران و در آمریکا، مذاکرات هسته‌ای اخیر را به عنوان یک پایلوت و پیش‌زمینه برای رسیدن به روابط گسترده‌تر بین دو کشور فرض کرده‌اند؛ مسئله‌ای که بارها از طرف رهبری معظم انقلاب اسلامی و عموم مردم نفی شده است.

در این راستا، رهبری انقلاب اسلامی قویاً تأکید کرده‌اند که مذاکرات باید در حوزه پرونده هسته‌ای محدود بماند. این در حالی است که مقامات ارشد در «وزارت خارجه آمریکا» از «وندی شرمن» گرفته تا سخنگو و خود «جان کری» در دو ماهه اخیر، اظهارات تعجب‌برانگیز و مداخله‌آمیزی درباره دیگر مسائل مانند برنامه موشکی ایران، وضعیت سران فتنه در ایران و ... ایراد کرده‌اند که مع الأسف با سکوت دستگاه خارجی کشورمان روبرو شده است.

مردم و افکار عمومی در ایران، در راهپیمایی امسال در 22 بهمن ماه (سالگرد انقلاب اسلامی) با شعارهایی که دادند و با افزایش حضورشان که حتی رئیس جمهوری نیز طی نطقش در «میدان آزادی» به آن صحه گذاشت؛ اثبات کردند که منظورشان از حمایت از مذاکرات هسته‌ای به معنای وادادگی برای ایجاد رابطه با شیطان بزرگ نیست. اگر این مسئله از سوی برخی مقامات فراموش شده است، لازم است که به آنها یادآوری شود و ترمز "بازی با کبریت" زودتر توسط مجلس کشیده شود.

پیش از این، محافل خبری جهانی بارها و بارها طی یک‌ساله اخیر از مراودات پنهانی بین مقامات ایران و آمریکا و مخصوصاً گرم‌تر شدن آن در دوره مدیریتی دولت جدید؛ خبر داده بودند.

برای نمونه، نشریه «گلوب اند میل» (چاپ کانادا) در گزارشی به متن «جلسه استماع سنا»، برای احراز صلاحیت یک مشاور «اوباما» جهت انتصاب در یک پست مهم در «وزارت خارجه آمریکا» پرداخت. بر این اساس، «پونیت تالوار» - مشاور ارشد اوباما در امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا- در «جلسه استماع سنا» در پاسخ به پرسش سناتورها درباره مذاکرات مخفیانه با ایران؛ ادعا کرده بود که دو بار با یک تیم ایرانی در «عمان»، طی تابستان ۲۰۱۲ و مارس ۲۰۱۳ م. ملاقات کرده است.

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

از پونیت تالوار به عنوان یک عنصر کلیدی در مذاکرات ادعایی مخفیانه میان ایران و آمریکا یاد می‌شود

مذاکراتی که ادعا می‌شود از دو سال پیش و در دولت احمدی‌نژاد شروع شد اما در دولت فعلی گرم‌تر شده است


او برای ادعای خود که هرگز از سوی مسؤولان ایران تأیید نشد، جزئیات دیگری هم ذکر کرده و مدعی شد که این مذاکرات، تنها پس از روی کارآمدن "رئیس‌جمهور میانه‌رو" «حسن روحانی» رو به گرمی گذاشته و به «کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا» گفت: «ما پس از آن شاهد شتاب گرفتن مذاکرات دو جانبه با ایران بودیم. روشن است که این مذاکرات دوجانبه، تنها بر روی موضوع هسته ای متمرکز بود و نه هیج چیز دیگر و این مذاکرات؛ سپس با مذاکرات ایران و «5+1»، در هم آمیخته شد»[4].



[1]«امکان بازگشایی سفارت آمریکا وجود دارد»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «خبرگزاری ریانووستی روسیه» (نسخه فارسی)- 3/11/1392

[2]«Study recommends US interests section in Tehran»-By Barbara Slavin- «Al-Monitor»-18Feb, 2014

[3]«برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیمای ج.ا» با حضور «حسام الدین آشنا» (مشاور فرهنگی رئیس جمهوری)- 9/7/1392

[4]«جزئیات ادعای مذاکرات دوجانبه آمریکا با ایران در مدت اخیر»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «نشریه گلوب اند میل»- 23/9/1392



۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود ؟!!!!!!!!!

گروه سیاسی مشرق-چندی پیش، دکتر «حسن روحانی» در حاشیه اجلاس جهانی اقتصادی «داووس» در سوئیس، طی مصاحبه با «شبکه تلویزیونیRTSسوئیس»در پاسخ به پرسش خبرنگار مبنی بر امکان بازگشایی مجدد سفارت آمریکا در ایران گفته بود: «هیچ دشمنی تا ابد پایدار نمی ماند! همچنین هیچ دوستی نیز ابدی نیست ... ایران در واقع، دست دوستی و صلح به سوی همه کشورهای دنیا دراز کرده و خواهان روابطی دوستانه و خوب با همه کشوهاست.»[1]

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

روحانی، بازگشایی سفارت آمریکا در ایران را محتمل دانست


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

یک مقام وزارت خارجه ایران در چهارم تیرماه به خبرگزاری دولتی ایرنا گفت که

اگر درخواست تأسیس نمایندگی آمریکا در تهران رسماً تحویل ایران شود، ایران آن را بررسی می‌کند


دیروز، «پایگاه خبری - تحلیلی المانیتور» وابسته به «اندیشکده شورای آتلانتیک» - وابسته به ناتو - در گزارشی به قلم تحلیل‌گر ارشد آمریکایی، «باربارا اسلاوین»؛توصیه تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را مورد بررسی گذاشت. «اسلاوین» نوشت: « از زمان بحران گروگانگیری 1979 - 1981 میلادی، هیچ دیپلمات مستقر آمریکایی در ایران حضور نداشته استاما زمان می‌تواند، به تدریج به بازگرداندن آمریکایی‌ها به ایران، با توجه به پیشرفت‌های اخیر در مذاکرات هسته ‌ی ایران و موفقیت‌های خارق‌العاده در ارتباطات سطح بالا بین مقامات ایران - آمریکا؛ منجر شود.

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود

باربارا اسلاوین، بارها به تهران سفر کرده است


مقامات رسمی در دولت «اوباما» می‌گویند که اولویت خود را در نهایی‌کردن توافق هسته‌ای جامع با ایران گذاشته‌اند؛ اما اقدامات گسترده‌تر دیپلماتیک هم می‌تواند به دنبالش بیاید... «جان لیمبرت» یکی از دیپلمات‌های گروگان در 444 روز، موافق است که ایران باید متعهد به حفظ امنیت پرسنل دیپلماتیک و اموال دیپلماتیک باشد. او همچنین، به «المانیتور» گفت که ایران باید به مراسم بزرگداشت سالانه تسخیر سفارت در 4 نوامبر 1979 میلادی را متوقف کند و همچنین، شعارهای ضد آمریکایی را محدود کند و به به بحث برای جبران خسارت‌های گروگان‌ها و خانواده‌های آنان؛ اقدام کند»[2].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

المانیتور، ارگان سایبری ناتو،  لزوم تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را بررسی کرد

چیزی شبیه آنچه «اسلاوین» در پاراگراف اول تحلیل اخیرش نوشته، اینکه مذاکرات هسته‌ای می‌تواند به ایجاد روابط دیپلماتیک گسترده‌تر منجر شود از زبان، مشاور فرهنگی رئیس جمهوری؛ «حسام الدین آشنا» نیز شنیده شده است. «آشنا» - عضو هیئت همراه رئیس جمهور در سفر به نیویورک - می‌گوید: «الآن توپ در زمین طرف آمریکایی است،چون طرف ایرانی میگوید، ما مسئله هسته‌ای ایران را می‌گذاریم روی میز؛ (برای آنکه) ببینیم شما با این چطور برخورد میکنید؛ تا راجع به بقیه مسائل صحبت کنیم»[3].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

حسام‌الدین آشنا می‌گوید که مذاکرات هسته‌ای به‌عنوان پایلوت و زمینه‌ساز بحث درباره دیگر ادعاهای آمریکاست

آیا برنامه موشکی یا مسائل داخلی مانند وضعیت محکومان فتنه نیز مشمول بحث‌های دیگر می‌شود؟


بنابر این، متأسفانه برخی از مقامات در ایران و در آمریکا، مذاکرات هسته‌ای اخیر را به عنوان یک پایلوت و پیش‌زمینه برای رسیدن به روابط گسترده‌تر بین دو کشور فرض کرده‌اند؛ مسئله‌ای که بارها از طرف رهبری معظم انقلاب اسلامی و عموم مردم نفی شده است.

در این راستا، رهبری انقلاب اسلامی قویاً تأکید کرده‌اند که مذاکرات باید در حوزه پرونده هسته‌ای محدود بماند. این در حالی است که مقامات ارشد در «وزارت خارجه آمریکا» از «وندی شرمن» گرفته تا سخنگو و خود «جان کری» در دو ماهه اخیر، اظهارات تعجب‌برانگیز و مداخله‌آمیزی درباره دیگر مسائل مانند برنامه موشکی ایران، وضعیت سران فتنه در ایران و ... ایراد کرده‌اند که مع الأسف با سکوت دستگاه خارجی کشورمان روبرو شده است.

مردم و افکار عمومی در ایران، در راهپیمایی امسال در 22 بهمن ماه (سالگرد انقلاب اسلامی) با شعارهایی که دادند و با افزایش حضورشان که حتی رئیس جمهوری نیز طی نطقش در «میدان آزادی» به آن صحه گذاشت؛ اثبات کردند که منظورشان از حمایت از مذاکرات هسته‌ای به معنای وادادگی برای ایجاد رابطه با شیطان بزرگ نیست. اگر این مسئله از سوی برخی مقامات فراموش شده است، لازم است که به آنها یادآوری شود و ترمز "بازی با کبریت" زودتر توسط مجلس کشیده شود.

پیش از این، محافل خبری جهانی بارها و بارها طی یک‌ساله اخیر از مراودات پنهانی بین مقامات ایران و آمریکا و مخصوصاً گرم‌تر شدن آن در دوره مدیریتی دولت جدید؛ خبر داده بودند.

برای نمونه، نشریه «گلوب اند میل» (چاپ کانادا) در گزارشی به متن «جلسه استماع سنا»، برای احراز صلاحیت یک مشاور «اوباما» جهت انتصاب در یک پست مهم در «وزارت خارجه آمریکا» پرداخت. بر این اساس، «پونیت تالوار» - مشاور ارشد اوباما در امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا- در «جلسه استماع سنا» در پاسخ به پرسش سناتورها درباره مذاکرات مخفیانه با ایران؛ ادعا کرده بود که دو بار با یک تیم ایرانی در «عمان»، طی تابستان ۲۰۱۲ و مارس ۲۰۱۳ م. ملاقات کرده است.

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

از پونیت تالوار به عنوان یک عنصر کلیدی در مذاکرات ادعایی مخفیانه میان ایران و آمریکا یاد می‌شود

مذاکراتی که ادعا می‌شود از دو سال پیش و در دولت احمدی‌نژاد شروع شد اما در دولت فعلی گرم‌تر شده است


او برای ادعای خود که هرگز از سوی مسؤولان ایران تأیید نشد، جزئیات دیگری هم ذکر کرده و مدعی شد که این مذاکرات، تنها پس از روی کارآمدن "رئیس‌جمهور میانه‌رو" «حسن روحانی» رو به گرمی گذاشته و به «کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا» گفت: «ما پس از آن شاهد شتاب گرفتن مذاکرات دو جانبه با ایران بودیم. روشن است که این مذاکرات دوجانبه، تنها بر روی موضوع هسته ای متمرکز بود و نه هیج چیز دیگر و این مذاکرات؛ سپس با مذاکرات ایران و «5+1»، در هم آمیخته شد»[4].



[1]«امکان بازگشایی سفارت آمریکا وجود دارد»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «خبرگزاری ریانووستی روسیه» (نسخه فارسی)- 3/11/1392

[2]«Study recommends US interests section in Tehran»-By Barbara Slavin- «Al-Monitor»-18Feb, 2014

[3]«برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیمای ج.ا» با حضور «حسام الدین آشنا» (مشاور فرهنگی رئیس جمهوری)- 9/7/1392

[4]«جزئیات ادعای مذاکرات دوجانبه آمریکا با ایران در مدت اخیر»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «نشریه گلوب اند میل»- 23/9/1392



۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود ؟!!!!!!!!!

گروه سیاسی مشرق-چندی پیش، دکتر «حسن روحانی» در حاشیه اجلاس جهانی اقتصادی «داووس» در سوئیس، طی مصاحبه با «شبکه تلویزیونیRTSسوئیس»در پاسخ به پرسش خبرنگار مبنی بر امکان بازگشایی مجدد سفارت آمریکا در ایران گفته بود: «هیچ دشمنی تا ابد پایدار نمی ماند! همچنین هیچ دوستی نیز ابدی نیست ... ایران در واقع، دست دوستی و صلح به سوی همه کشورهای دنیا دراز کرده و خواهان روابطی دوستانه و خوب با همه کشوهاست.»[1]

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

روحانی، بازگشایی سفارت آمریکا در ایران را محتمل دانست


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

یک مقام وزارت خارجه ایران در چهارم تیرماه به خبرگزاری دولتی ایرنا گفت که

اگر درخواست تأسیس نمایندگی آمریکا در تهران رسماً تحویل ایران شود، ایران آن را بررسی می‌کند


دیروز، «پایگاه خبری - تحلیلی المانیتور» وابسته به «اندیشکده شورای آتلانتیک» - وابسته به ناتو - در گزارشی به قلم تحلیل‌گر ارشد آمریکایی، «باربارا اسلاوین»؛توصیه تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را مورد بررسی گذاشت. «اسلاوین» نوشت: « از زمان بحران گروگانگیری 1979 - 1981 میلادی، هیچ دیپلمات مستقر آمریکایی در ایران حضور نداشته استاما زمان می‌تواند، به تدریج به بازگرداندن آمریکایی‌ها به ایران، با توجه به پیشرفت‌های اخیر در مذاکرات هسته ‌ی ایران و موفقیت‌های خارق‌العاده در ارتباطات سطح بالا بین مقامات ایران - آمریکا؛ منجر شود.

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود

باربارا اسلاوین، بارها به تهران سفر کرده است


مقامات رسمی در دولت «اوباما» می‌گویند که اولویت خود را در نهایی‌کردن توافق هسته‌ای جامع با ایران گذاشته‌اند؛ اما اقدامات گسترده‌تر دیپلماتیک هم می‌تواند به دنبالش بیاید... «جان لیمبرت» یکی از دیپلمات‌های گروگان در 444 روز، موافق است که ایران باید متعهد به حفظ امنیت پرسنل دیپلماتیک و اموال دیپلماتیک باشد. او همچنین، به «المانیتور» گفت که ایران باید به مراسم بزرگداشت سالانه تسخیر سفارت در 4 نوامبر 1979 میلادی را متوقف کند و همچنین، شعارهای ضد آمریکایی را محدود کند و به به بحث برای جبران خسارت‌های گروگان‌ها و خانواده‌های آنان؛ اقدام کند»[2].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

المانیتور، ارگان سایبری ناتو،  لزوم تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را بررسی کرد

چیزی شبیه آنچه «اسلاوین» در پاراگراف اول تحلیل اخیرش نوشته، اینکه مذاکرات هسته‌ای می‌تواند به ایجاد روابط دیپلماتیک گسترده‌تر منجر شود از زبان، مشاور فرهنگی رئیس جمهوری؛ «حسام الدین آشنا» نیز شنیده شده است. «آشنا» - عضو هیئت همراه رئیس جمهور در سفر به نیویورک - می‌گوید: «الآن توپ در زمین طرف آمریکایی است،چون طرف ایرانی میگوید، ما مسئله هسته‌ای ایران را می‌گذاریم روی میز؛ (برای آنکه) ببینیم شما با این چطور برخورد میکنید؛ تا راجع به بقیه مسائل صحبت کنیم»[3].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

حسام‌الدین آشنا می‌گوید که مذاکرات هسته‌ای به‌عنوان پایلوت و زمینه‌ساز بحث درباره دیگر ادعاهای آمریکاست

آیا برنامه موشکی یا مسائل داخلی مانند وضعیت محکومان فتنه نیز مشمول بحث‌های دیگر می‌شود؟


بنابر این، متأسفانه برخی از مقامات در ایران و در آمریکا، مذاکرات هسته‌ای اخیر را به عنوان یک پایلوت و پیش‌زمینه برای رسیدن به روابط گسترده‌تر بین دو کشور فرض کرده‌اند؛ مسئله‌ای که بارها از طرف رهبری معظم انقلاب اسلامی و عموم مردم نفی شده است.

در این راستا، رهبری انقلاب اسلامی قویاً تأکید کرده‌اند که مذاکرات باید در حوزه پرونده هسته‌ای محدود بماند. این در حالی است که مقامات ارشد در «وزارت خارجه آمریکا» از «وندی شرمن» گرفته تا سخنگو و خود «جان کری» در دو ماهه اخیر، اظهارات تعجب‌برانگیز و مداخله‌آمیزی درباره دیگر مسائل مانند برنامه موشکی ایران، وضعیت سران فتنه در ایران و ... ایراد کرده‌اند که مع الأسف با سکوت دستگاه خارجی کشورمان روبرو شده است.

مردم و افکار عمومی در ایران، در راهپیمایی امسال در 22 بهمن ماه (سالگرد انقلاب اسلامی) با شعارهایی که دادند و با افزایش حضورشان که حتی رئیس جمهوری نیز طی نطقش در «میدان آزادی» به آن صحه گذاشت؛ اثبات کردند که منظورشان از حمایت از مذاکرات هسته‌ای به معنای وادادگی برای ایجاد رابطه با شیطان بزرگ نیست. اگر این مسئله از سوی برخی مقامات فراموش شده است، لازم است که به آنها یادآوری شود و ترمز "بازی با کبریت" زودتر توسط مجلس کشیده شود.

پیش از این، محافل خبری جهانی بارها و بارها طی یک‌ساله اخیر از مراودات پنهانی بین مقامات ایران و آمریکا و مخصوصاً گرم‌تر شدن آن در دوره مدیریتی دولت جدید؛ خبر داده بودند.

برای نمونه، نشریه «گلوب اند میل» (چاپ کانادا) در گزارشی به متن «جلسه استماع سنا»، برای احراز صلاحیت یک مشاور «اوباما» جهت انتصاب در یک پست مهم در «وزارت خارجه آمریکا» پرداخت. بر این اساس، «پونیت تالوار» - مشاور ارشد اوباما در امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا- در «جلسه استماع سنا» در پاسخ به پرسش سناتورها درباره مذاکرات مخفیانه با ایران؛ ادعا کرده بود که دو بار با یک تیم ایرانی در «عمان»، طی تابستان ۲۰۱۲ و مارس ۲۰۱۳ م. ملاقات کرده است.

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

از پونیت تالوار به عنوان یک عنصر کلیدی در مذاکرات ادعایی مخفیانه میان ایران و آمریکا یاد می‌شود

مذاکراتی که ادعا می‌شود از دو سال پیش و در دولت احمدی‌نژاد شروع شد اما در دولت فعلی گرم‌تر شده است


او برای ادعای خود که هرگز از سوی مسؤولان ایران تأیید نشد، جزئیات دیگری هم ذکر کرده و مدعی شد که این مذاکرات، تنها پس از روی کارآمدن "رئیس‌جمهور میانه‌رو" «حسن روحانی» رو به گرمی گذاشته و به «کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا» گفت: «ما پس از آن شاهد شتاب گرفتن مذاکرات دو جانبه با ایران بودیم. روشن است که این مذاکرات دوجانبه، تنها بر روی موضوع هسته ای متمرکز بود و نه هیج چیز دیگر و این مذاکرات؛ سپس با مذاکرات ایران و «5+1»، در هم آمیخته شد»[4].



[1]«امکان بازگشایی سفارت آمریکا وجود دارد»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «خبرگزاری ریانووستی روسیه» (نسخه فارسی)- 3/11/1392

[2]«Study recommends US interests section in Tehran»-By Barbara Slavin- «Al-Monitor»-18Feb, 2014

[3]«برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیمای ج.ا» با حضور «حسام الدین آشنا» (مشاور فرهنگی رئیس جمهوری)- 9/7/1392

[4]«جزئیات ادعای مذاکرات دوجانبه آمریکا با ایران در مدت اخیر»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «نشریه گلوب اند میل»- 23/9/1392



۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود ؟!!!!!!!!!

گروه سیاسی مشرق-چندی پیش، دکتر «حسن روحانی» در حاشیه اجلاس جهانی اقتصادی «داووس» در سوئیس، طی مصاحبه با «شبکه تلویزیونیRTSسوئیس»در پاسخ به پرسش خبرنگار مبنی بر امکان بازگشایی مجدد سفارت آمریکا در ایران گفته بود: «هیچ دشمنی تا ابد پایدار نمی ماند! همچنین هیچ دوستی نیز ابدی نیست ... ایران در واقع، دست دوستی و صلح به سوی همه کشورهای دنیا دراز کرده و خواهان روابطی دوستانه و خوب با همه کشوهاست.»[1]

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

روحانی، بازگشایی سفارت آمریکا در ایران را محتمل دانست


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

یک مقام وزارت خارجه ایران در چهارم تیرماه به خبرگزاری دولتی ایرنا گفت که

اگر درخواست تأسیس نمایندگی آمریکا در تهران رسماً تحویل ایران شود، ایران آن را بررسی می‌کند


دیروز، «پایگاه خبری - تحلیلی المانیتور» وابسته به «اندیشکده شورای آتلانتیک» - وابسته به ناتو - در گزارشی به قلم تحلیل‌گر ارشد آمریکایی، «باربارا اسلاوین»؛توصیه تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را مورد بررسی گذاشت. «اسلاوین» نوشت: « از زمان بحران گروگانگیری 1979 - 1981 میلادی، هیچ دیپلمات مستقر آمریکایی در ایران حضور نداشته استاما زمان می‌تواند، به تدریج به بازگرداندن آمریکایی‌ها به ایران، با توجه به پیشرفت‌های اخیر در مذاکرات هسته ‌ی ایران و موفقیت‌های خارق‌العاده در ارتباطات سطح بالا بین مقامات ایران - آمریکا؛ منجر شود.

دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران تأسیس و مراسم 13 آبان لغو شود

باربارا اسلاوین، بارها به تهران سفر کرده است


مقامات رسمی در دولت «اوباما» می‌گویند که اولویت خود را در نهایی‌کردن توافق هسته‌ای جامع با ایران گذاشته‌اند؛ اما اقدامات گسترده‌تر دیپلماتیک هم می‌تواند به دنبالش بیاید... «جان لیمبرت» یکی از دیپلمات‌های گروگان در 444 روز، موافق است که ایران باید متعهد به حفظ امنیت پرسنل دیپلماتیک و اموال دیپلماتیک باشد. او همچنین، به «المانیتور» گفت که ایران باید به مراسم بزرگداشت سالانه تسخیر سفارت در 4 نوامبر 1979 میلادی را متوقف کند و همچنین، شعارهای ضد آمریکایی را محدود کند و به به بحث برای جبران خسارت‌های گروگان‌ها و خانواده‌های آنان؛ اقدام کند»[2].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

المانیتور، ارگان سایبری ناتو،  لزوم تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را بررسی کرد

چیزی شبیه آنچه «اسلاوین» در پاراگراف اول تحلیل اخیرش نوشته، اینکه مذاکرات هسته‌ای می‌تواند به ایجاد روابط دیپلماتیک گسترده‌تر منجر شود از زبان، مشاور فرهنگی رئیس جمهوری؛ «حسام الدین آشنا» نیز شنیده شده است. «آشنا» - عضو هیئت همراه رئیس جمهور در سفر به نیویورک - می‌گوید: «الآن توپ در زمین طرف آمریکایی است،چون طرف ایرانی میگوید، ما مسئله هسته‌ای ایران را می‌گذاریم روی میز؛ (برای آنکه) ببینیم شما با این چطور برخورد میکنید؛ تا راجع به بقیه مسائل صحبت کنیم»[3].


ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

حسام‌الدین آشنا می‌گوید که مذاکرات هسته‌ای به‌عنوان پایلوت و زمینه‌ساز بحث درباره دیگر ادعاهای آمریکاست

آیا برنامه موشکی یا مسائل داخلی مانند وضعیت محکومان فتنه نیز مشمول بحث‌های دیگر می‌شود؟


بنابر این، متأسفانه برخی از مقامات در ایران و در آمریکا، مذاکرات هسته‌ای اخیر را به عنوان یک پایلوت و پیش‌زمینه برای رسیدن به روابط گسترده‌تر بین دو کشور فرض کرده‌اند؛ مسئله‌ای که بارها از طرف رهبری معظم انقلاب اسلامی و عموم مردم نفی شده است.

در این راستا، رهبری انقلاب اسلامی قویاً تأکید کرده‌اند که مذاکرات باید در حوزه پرونده هسته‌ای محدود بماند. این در حالی است که مقامات ارشد در «وزارت خارجه آمریکا» از «وندی شرمن» گرفته تا سخنگو و خود «جان کری» در دو ماهه اخیر، اظهارات تعجب‌برانگیز و مداخله‌آمیزی درباره دیگر مسائل مانند برنامه موشکی ایران، وضعیت سران فتنه در ایران و ... ایراد کرده‌اند که مع الأسف با سکوت دستگاه خارجی کشورمان روبرو شده است.

مردم و افکار عمومی در ایران، در راهپیمایی امسال در 22 بهمن ماه (سالگرد انقلاب اسلامی) با شعارهایی که دادند و با افزایش حضورشان که حتی رئیس جمهوری نیز طی نطقش در «میدان آزادی» به آن صحه گذاشت؛ اثبات کردند که منظورشان از حمایت از مذاکرات هسته‌ای به معنای وادادگی برای ایجاد رابطه با شیطان بزرگ نیست. اگر این مسئله از سوی برخی مقامات فراموش شده است، لازم است که به آنها یادآوری شود و ترمز "بازی با کبریت" زودتر توسط مجلس کشیده شود.

پیش از این، محافل خبری جهانی بارها و بارها طی یک‌ساله اخیر از مراودات پنهانی بین مقامات ایران و آمریکا و مخصوصاً گرم‌تر شدن آن در دوره مدیریتی دولت جدید؛ خبر داده بودند.

برای نمونه، نشریه «گلوب اند میل» (چاپ کانادا) در گزارشی به متن «جلسه استماع سنا»، برای احراز صلاحیت یک مشاور «اوباما» جهت انتصاب در یک پست مهم در «وزارت خارجه آمریکا» پرداخت. بر این اساس، «پونیت تالوار» - مشاور ارشد اوباما در امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا- در «جلسه استماع سنا» در پاسخ به پرسش سناتورها درباره مذاکرات مخفیانه با ایران؛ ادعا کرده بود که دو بار با یک تیم ایرانی در «عمان»، طی تابستان ۲۰۱۲ و مارس ۲۰۱۳ م. ملاقات کرده است.

ارگان ناتو به تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران، توصیه کرد

از پونیت تالوار به عنوان یک عنصر کلیدی در مذاکرات ادعایی مخفیانه میان ایران و آمریکا یاد می‌شود

مذاکراتی که ادعا می‌شود از دو سال پیش و در دولت احمدی‌نژاد شروع شد اما در دولت فعلی گرم‌تر شده است


او برای ادعای خود که هرگز از سوی مسؤولان ایران تأیید نشد، جزئیات دیگری هم ذکر کرده و مدعی شد که این مذاکرات، تنها پس از روی کارآمدن "رئیس‌جمهور میانه‌رو" «حسن روحانی» رو به گرمی گذاشته و به «کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا» گفت: «ما پس از آن شاهد شتاب گرفتن مذاکرات دو جانبه با ایران بودیم. روشن است که این مذاکرات دوجانبه، تنها بر روی موضوع هسته ای متمرکز بود و نه هیج چیز دیگر و این مذاکرات؛ سپس با مذاکرات ایران و «5+1»، در هم آمیخته شد»[4].



[1]«امکان بازگشایی سفارت آمریکا وجود دارد»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «خبرگزاری ریانووستی روسیه» (نسخه فارسی)- 3/11/1392

[2]«Study recommends US interests section in Tehran»-By Barbara Slavin- «Al-Monitor»-18Feb, 2014

[3]«برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیمای ج.ا» با حضور «حسام الدین آشنا» (مشاور فرهنگی رئیس جمهوری)- 9/7/1392

[4]«جزئیات ادعای مذاکرات دوجانبه آمریکا با ایران در مدت اخیر»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «نشریه گلوب اند میل»- 23/9/1392



۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

امام خامنه ای مدظله العالی:نداشتـن بصیـرت مثـل نـداشتـن چشـم اسـت...

نداشتـن بصیـرت مثـل نـداشتـن چشـم اسـت؛ راه را انـــسـان نـمــی بـیـنـــد. بلـه، عـزم هم دارید، اراده هـم داریـد، امّا نـمی دانـــیـد کـجـا بـــایـد بـرویـد.
امام خامنه ای مدظله العالی – ۱۹ دی ۱۳۹۲


WALL


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

امام خامنه ای مدظله العالی:نداشتـن بصیـرت مثـل نـداشتـن چشـم اسـت...

نداشتـن بصیـرت مثـل نـداشتـن چشـم اسـت؛ راه را انـــسـان نـمــی بـیـنـــد. بلـه، عـزم هم دارید، اراده هـم داریـد، امّا نـمی دانـــیـد کـجـا بـــایـد بـرویـد.
امام خامنه ای مدظله العالی – ۱۹ دی ۱۳۹۲


WALL


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

امام خامنه ای مدظله العالی:نداشتـن بصیـرت مثـل نـداشتـن چشـم اسـت...

نداشتـن بصیـرت مثـل نـداشتـن چشـم اسـت؛ راه را انـــسـان نـمــی بـیـنـــد. بلـه، عـزم هم دارید، اراده هـم داریـد، امّا نـمی دانـــیـد کـجـا بـــایـد بـرویـد.
امام خامنه ای مدظله العالی – ۱۹ دی ۱۳۹۲


WALL


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

بارش سنگین برف در ارومیه(1392/9/21)




۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

تلاش زودهنگام برای تشکیل پارلمان وکیل‌الدوله/ هجمه گازانبری اصلاح‌طلبان، کارگزاران و دولت به مجلس نه

به گزارش خبرنگار حوزه احزابخبرگزاری فارس، هجمه‌ها به مجلس نهم که رویکرد متفاوتی با دولت یازدهم دارد، پس از سخنان سعید حجاریان کلید خورد.

القای «سیاسی کاری» و اظهار نظر درباره « تغییر مسیر آینده» پارلمان، خطی است که این روزها اصلاح‌طلبان و دولتی‌ها با اهداف مشترک آن را پیش می‌برند و سعی دارند هزینه انتقاد از دولت را به شدت افزایش دهند؛ مسیری که لازمه آن ورود زودهنگام به مسائل انتخاباتی برخلاف رویکرد مقام معظم رهبری است.

مقام معظم رهبری*رهبر انقلاب: ورود زودهنگام به بحث‌های انتخاباتی را اصلاً را تأیید نمی‌کنم

رهبر معظم انقلاب 24 مهر 91 در دیدار بسیجیان ضمن رد کامل ورود زودهنگام برخی به عرصه‌ انتخابات تأکید کردند: «انتخابات نزدیک نیست، ولی برخی از همین حالا وارد این عرصه می‌شوند که اصلاً این مسئله را تأیید نمی‌کنم، زیرا هر چیز باید در جای خود و وقت خود انجام شود».

* از انحلال تا تغییر ریل مجلس آینده

اما عبور از مجلس نهم و ورود به مباحث انتخاباتی مجلس از چه زمانی کلید خورد؟ پس از اینکه سعید حجاریان درگفت‌‌وگو با یک رسانه دولتی بحث انحلال مجلس شورای اسلامی را مطرح کرد، دستیار ویژه رئیس‌جمهور نیز در جمع ستادهای روحانی در سیستان و بلوچستان بر طبل آغاز فعالیت‌های مجلس و تغییر ریل آن کوبید.

حجاریان در مصاحبه خود تاکید کرده بود: «نمایندگان بر خلاف خواسته مردم حرف بزنند و عمل کنند و بعد آن وقت ببینند آیا مردم حوزه‌های انتخابیه‌شان آنها را به شهرشان راه می‌دهند؟ اگر این کار را بکنند مردم آنها را حتی به شهرهایشان راه نمی‌دهند. من معتقدم حتی اگر قرار باشد قانون اساسی عوض شود، باید شرایطی فراهم شود تا مانند بسیاری از کشورها، دولت بتواند مجلس را منحل کرده و انتخابات زودهنگام برگزار کند تا مردم مجدداً رای دهند و سیستمی هماهنگ پدید آورند.»

* یونسی: مهمترین برنامه پیگیری انتخابات مجلس است!

از سویی دیگر نیز علی یونسی دستیار ویژه رییس‌جمهور در دیدار با اعضای ستاد انتخاباتی حسن روحانی درعلی یونسیسیستان و بلوچستان از اعضا خواست تا همچنان فعال باقی بمانند. وی با تاکید بر اینکه ستادها باید برای انتخابات مجلس از هم‌اکنون فعالیتشان را آغاز کنند، گفته بود: این ستادها بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری راکد شد که در این سفر تاکید کردم این به زیان دولت است و فعالان سیاسی و اجتماعی باید فعال و به‌روز باشند و از هم‌اکنون برای انتخابات بعدی مجلس فعالیت خود را آغاز کنند.»

موضع گیری‌های دستیار ویژه رئیس‌جمهور درباره انتخابات آینده کماکان ادامه داشت؛ تا جایی که او در نشست با تعدادی از اصلاح‌طلبان، تلویحا از تسخیر مجلس دهم سخن گفت و تاکید کرد: «مهمترین برنامه‌ای که اکنون باید آن را پی گیریم انتخابات مجلس شورای اسلامی است که باید همانگونه که در انتخابات ریاست جمهوری با شعار اعتدال مردم به پای صندوق‌های رای آمدند در انتخابات مجلس نیز باید چنین اتفاقی بیفتد.» یونسی در عین حال تنها راه نجات اصلاح‌طلبان را حمایت از روحانی عنوان کرده بود.

*درخواست ترکان از مردم برای تجدیدنظر در رای‌شان

اما اکبر ترکان دیگر مشاور منسوب به رئیس‌جمهور بود که در گفت‌وگو با یک روزنامه زنجیره‌ای اصلاح‌طلب با اشارهاکبر ترکانبه رویکرد نظارتی مجلس و همچنین سوالات نمایندگان از برخی وزرای دولت، تصریح کرد: کسانی که عقلانیت و تدبیر را قبول ندارد مسلم است که مقابل دولت یازدهم خواهند ایستاد!

مشاور ارشد رئیس‌جمهور با بیان اینکه ما باید این دو سال مجلس را تحمل کنیم، اظهار داشت: ما از مردم استدعا می‌کنیم که فعالیت آنها را به خوبی رصد کنند و اگر دیدند که این رفتار درست و منطقی نیست در انتخابات مجلس آینده تجدیدنظر کنند.

ترکان در بخش دیگری از این مصاحبه تاکید کرد: در این دوره دو ساله تا انتها شاهد برخورد مجلس و دولت خواهیم بود!

البته آقای ترکان به جز این پیش گویی، چندی پیش نیز نمایندگان را تهدید کرده بود و در یادداشتی که در روزنامه شرق منتشر شد، گفته بود: در صورت نزدیک نبودن نظرات نمایندگان به آقای روحانی، دور بعد مردم به آنها رأی نخواهند داد.

* ورود دختر رفسنجانی علیه مجلسفائزه هاشمی

اخیراً نیز فائزه هاشمی دختر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در مصاحبه‌ای با سایت ضدانقلاب روزآنلاین نمایندگان مجلس را تند، افراطی و بی‌منطق خواند و آنان را به دلیل سوال از وزرا، متهم به ایجاد فضای تهدید و ارعاب علیه دولت کرد.

دختر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در این مصاحبه می‌گوید مجلس فراتر از مسئولیت خود و به صورت سلیقه‌ای فشار می‌آورد تا دولت را از مسیرش منحرف کند.

* استقبال کرباسچی از انتخابات مجلس

اظهارنظرها درباره پارلمان یازدهم و تلاش برای تبدیل نمایندگان به وکیل‌الدوله‌هایی مطیع به همین جا ختم نشد؛غلامحسین کرباسچیغلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران در گفت‌و‌گو با نشریه منتسب به خود به استقبال انتخابات مجلس رفت و در پاسخ به این سوال که آیا برنامه‌ای برای فعال شدن حزب کارگزاران دارید و اینکه حزب کارگزاران در انتخابات آتی مجلس فعال خواهد بود یا خیر گفت: بنابر مصوبات شورای مرکزی حزب و نظرات دوستان، حزب در حال افزایش اعضای شورای مرکزی و تشکیل ستاد مرکزی در تهران است که به زودی جزئیات آن اعلام می‌شود؛ در انتخابات آتی تلاش می‌کنیم همراه و هماهنگ با سایر گروه‌های اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا حضوری فعال داشته باشیم.

* اصلاح‌طلبان لیست انتخاباتی خود را هم مشخص کردند!

در ادامه این استراتژی اصلاح طلبان، رسول منتجب نیا قائم‌مقام حزب اعتماد ملی از ارائه لیست مشترک برای انتخابات مجلس خبر داد و تصریح کرد: تمام گروه‌های اصلاح‌طلب از کارگزاران تا غیرکارگزاران برای انتخابات مجلس لیست مشترک خواهند داد.

همچنین حسین مرعشی سخنگوی تعلیق شده حزب کارگزاران هم درباره انتخابات مجلس اظهار داشت: حتما حزب کارگزاران در قالب ائتلاف بزرگ اصلاح‌طلبان لیست خواهد داد.

در عین حال مرتضی حاجی عضو بنیاد خاتمی نیز طی سخنانی گفته بود: «تفکیکی بین اصلاح‌طلبان و دولت برای انتخابات مجلس وجود ندارد.» وی همچنین گفته بود: نباید در عرصه سیاسی هیچ گروهی متوقع باشد که حداکثر انتظاراتش برآورده شود.

* آیا منسوبان دولت از مسیر اشتباه باز می‌گردند؟

به گزارش خبرنگار حوزه احزابخبرگزاری فارس، با مرور مواضع اصلاح‌طلبان، کارگزاران و دولتی‌ها به نظر می‌رسد آنها برای عبور از مجلس نهم و تسخیر پارلمان آینده، بسیار زودهنگام وارد معرکه شده اند و وظایف اصلی خود را به دلیل فعالیت انتخاباتی به حاشیه برده‌اند، حتی سعی دارند برای دو سال آینده ستادهای خود را نیز فعال نگه دارند.

اصلاح‌طلبان نیز همانطور که یونسی دستیار رئیس جمهور نیز اذعان کرد «تنها راه نجات شان حمایت از روحانی است»، از این رو آنها در تضعیف مجلس فعلی و برنامه ریزی برای ورود به خانه ملت از هیچ کوششی دریغ نخواهند کرد و همگام با دولتی‌ها سعی دارند با فشار به مجلس اصولگرا خود را از زیر بار انتقادها نسبت به عملکرد نامطلوب برخی وزرا از جمله وزیر علوم و مفاسد اقتصادی اخیر در دولت خارج کنند؛ مسیر اشتباهی که قطعاً‌ قوه مجریه را از انجام کارهای اساسی کشور باز می‌دارد.

۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

تلاش زودهنگام برای تشکیل پارلمان وکیل‌الدوله/ هجمه گازانبری اصلاح‌طلبان، کارگزاران و دولت به مجلس نه

به گزارش خبرنگار حوزه احزابخبرگزاری فارس، هجمه‌ها به مجلس نهم که رویکرد متفاوتی با دولت یازدهم دارد، پس از سخنان سعید حجاریان کلید خورد.

القای «سیاسی کاری» و اظهار نظر درباره « تغییر مسیر آینده» پارلمان، خطی است که این روزها اصلاح‌طلبان و دولتی‌ها با اهداف مشترک آن را پیش می‌برند و سعی دارند هزینه انتقاد از دولت را به شدت افزایش دهند؛ مسیری که لازمه آن ورود زودهنگام به مسائل انتخاباتی برخلاف رویکرد مقام معظم رهبری است.

مقام معظم رهبری*رهبر انقلاب: ورود زودهنگام به بحث‌های انتخاباتی را اصلاً را تأیید نمی‌کنم

رهبر معظم انقلاب 24 مهر 91 در دیدار بسیجیان ضمن رد کامل ورود زودهنگام برخی به عرصه‌ انتخابات تأکید کردند: «انتخابات نزدیک نیست، ولی برخی از همین حالا وارد این عرصه می‌شوند که اصلاً این مسئله را تأیید نمی‌کنم، زیرا هر چیز باید در جای خود و وقت خود انجام شود».

* از انحلال تا تغییر ریل مجلس آینده

اما عبور از مجلس نهم و ورود به مباحث انتخاباتی مجلس از چه زمانی کلید خورد؟ پس از اینکه سعید حجاریان درگفت‌‌وگو با یک رسانه دولتی بحث انحلال مجلس شورای اسلامی را مطرح کرد، دستیار ویژه رئیس‌جمهور نیز در جمع ستادهای روحانی در سیستان و بلوچستان بر طبل آغاز فعالیت‌های مجلس و تغییر ریل آن کوبید.

حجاریان در مصاحبه خود تاکید کرده بود: «نمایندگان بر خلاف خواسته مردم حرف بزنند و عمل کنند و بعد آن وقت ببینند آیا مردم حوزه‌های انتخابیه‌شان آنها را به شهرشان راه می‌دهند؟ اگر این کار را بکنند مردم آنها را حتی به شهرهایشان راه نمی‌دهند. من معتقدم حتی اگر قرار باشد قانون اساسی عوض شود، باید شرایطی فراهم شود تا مانند بسیاری از کشورها، دولت بتواند مجلس را منحل کرده و انتخابات زودهنگام برگزار کند تا مردم مجدداً رای دهند و سیستمی هماهنگ پدید آورند.»

* یونسی: مهمترین برنامه پیگیری انتخابات مجلس است!

از سویی دیگر نیز علی یونسی دستیار ویژه رییس‌جمهور در دیدار با اعضای ستاد انتخاباتی حسن روحانی درعلی یونسیسیستان و بلوچستان از اعضا خواست تا همچنان فعال باقی بمانند. وی با تاکید بر اینکه ستادها باید برای انتخابات مجلس از هم‌اکنون فعالیتشان را آغاز کنند، گفته بود: این ستادها بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری راکد شد که در این سفر تاکید کردم این به زیان دولت است و فعالان سیاسی و اجتماعی باید فعال و به‌روز باشند و از هم‌اکنون برای انتخابات بعدی مجلس فعالیت خود را آغاز کنند.»

موضع گیری‌های دستیار ویژه رئیس‌جمهور درباره انتخابات آینده کماکان ادامه داشت؛ تا جایی که او در نشست با تعدادی از اصلاح‌طلبان، تلویحا از تسخیر مجلس دهم سخن گفت و تاکید کرد: «مهمترین برنامه‌ای که اکنون باید آن را پی گیریم انتخابات مجلس شورای اسلامی است که باید همانگونه که در انتخابات ریاست جمهوری با شعار اعتدال مردم به پای صندوق‌های رای آمدند در انتخابات مجلس نیز باید چنین اتفاقی بیفتد.» یونسی در عین حال تنها راه نجات اصلاح‌طلبان را حمایت از روحانی عنوان کرده بود.

*درخواست ترکان از مردم برای تجدیدنظر در رای‌شان

اما اکبر ترکان دیگر مشاور منسوب به رئیس‌جمهور بود که در گفت‌وگو با یک روزنامه زنجیره‌ای اصلاح‌طلب با اشارهاکبر ترکانبه رویکرد نظارتی مجلس و همچنین سوالات نمایندگان از برخی وزرای دولت، تصریح کرد: کسانی که عقلانیت و تدبیر را قبول ندارد مسلم است که مقابل دولت یازدهم خواهند ایستاد!

مشاور ارشد رئیس‌جمهور با بیان اینکه ما باید این دو سال مجلس را تحمل کنیم، اظهار داشت: ما از مردم استدعا می‌کنیم که فعالیت آنها را به خوبی رصد کنند و اگر دیدند که این رفتار درست و منطقی نیست در انتخابات مجلس آینده تجدیدنظر کنند.

ترکان در بخش دیگری از این مصاحبه تاکید کرد: در این دوره دو ساله تا انتها شاهد برخورد مجلس و دولت خواهیم بود!

البته آقای ترکان به جز این پیش گویی، چندی پیش نیز نمایندگان را تهدید کرده بود و در یادداشتی که در روزنامه شرق منتشر شد، گفته بود: در صورت نزدیک نبودن نظرات نمایندگان به آقای روحانی، دور بعد مردم به آنها رأی نخواهند داد.

* ورود دختر رفسنجانی علیه مجلسفائزه هاشمی

اخیراً نیز فائزه هاشمی دختر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در مصاحبه‌ای با سایت ضدانقلاب روزآنلاین نمایندگان مجلس را تند، افراطی و بی‌منطق خواند و آنان را به دلیل سوال از وزرا، متهم به ایجاد فضای تهدید و ارعاب علیه دولت کرد.

دختر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در این مصاحبه می‌گوید مجلس فراتر از مسئولیت خود و به صورت سلیقه‌ای فشار می‌آورد تا دولت را از مسیرش منحرف کند.

* استقبال کرباسچی از انتخابات مجلس

اظهارنظرها درباره پارلمان یازدهم و تلاش برای تبدیل نمایندگان به وکیل‌الدوله‌هایی مطیع به همین جا ختم نشد؛غلامحسین کرباسچیغلامحسین کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران در گفت‌و‌گو با نشریه منتسب به خود به استقبال انتخابات مجلس رفت و در پاسخ به این سوال که آیا برنامه‌ای برای فعال شدن حزب کارگزاران دارید و اینکه حزب کارگزاران در انتخابات آتی مجلس فعال خواهد بود یا خیر گفت: بنابر مصوبات شورای مرکزی حزب و نظرات دوستان، حزب در حال افزایش اعضای شورای مرکزی و تشکیل ستاد مرکزی در تهران است که به زودی جزئیات آن اعلام می‌شود؛ در انتخابات آتی تلاش می‌کنیم همراه و هماهنگ با سایر گروه‌های اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا حضوری فعال داشته باشیم.

* اصلاح‌طلبان لیست انتخاباتی خود را هم مشخص کردند!

در ادامه این استراتژی اصلاح طلبان، رسول منتجب نیا قائم‌مقام حزب اعتماد ملی از ارائه لیست مشترک برای انتخابات مجلس خبر داد و تصریح کرد: تمام گروه‌های اصلاح‌طلب از کارگزاران تا غیرکارگزاران برای انتخابات مجلس لیست مشترک خواهند داد.

همچنین حسین مرعشی سخنگوی تعلیق شده حزب کارگزاران هم درباره انتخابات مجلس اظهار داشت: حتما حزب کارگزاران در قالب ائتلاف بزرگ اصلاح‌طلبان لیست خواهد داد.

در عین حال مرتضی حاجی عضو بنیاد خاتمی نیز طی سخنانی گفته بود: «تفکیکی بین اصلاح‌طلبان و دولت برای انتخابات مجلس وجود ندارد.» وی همچنین گفته بود: نباید در عرصه سیاسی هیچ گروهی متوقع باشد که حداکثر انتظاراتش برآورده شود.

* آیا منسوبان دولت از مسیر اشتباه باز می‌گردند؟

به گزارش خبرنگار حوزه احزابخبرگزاری فارس، با مرور مواضع اصلاح‌طلبان، کارگزاران و دولتی‌ها به نظر می‌رسد آنها برای عبور از مجلس نهم و تسخیر پارلمان آینده، بسیار زودهنگام وارد معرکه شده اند و وظایف اصلی خود را به دلیل فعالیت انتخاباتی به حاشیه برده‌اند، حتی سعی دارند برای دو سال آینده ستادهای خود را نیز فعال نگه دارند.

اصلاح‌طلبان نیز همانطور که یونسی دستیار رئیس جمهور نیز اذعان کرد «تنها راه نجات شان حمایت از روحانی است»، از این رو آنها در تضعیف مجلس فعلی و برنامه ریزی برای ورود به خانه ملت از هیچ کوششی دریغ نخواهند کرد و همگام با دولتی‌ها سعی دارند با فشار به مجلس اصولگرا خود را از زیر بار انتقادها نسبت به عملکرد نامطلوب برخی وزرا از جمله وزیر علوم و مفاسد اقتصادی اخیر در دولت خارج کنند؛ مسیر اشتباهی که قطعاً‌ قوه مجریه را از انجام کارهای اساسی کشور باز می‌دارد.

۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

پاسخ مفصل و علمی حسن عباسی به انتقادات اخیر + تصاویر و نمودارها

پایگاه 598-جنجال مرموز چندوب‌سایتبا تیتری دروغ، فضایی غیر اخلاقی را پدید آورد و تلاش گسترده‌ای شد تا با گزینش برخی جملات و گرفتن مصاحبه از برخی دانشمندان و عالمان که از چند و چون مسأله بی‌اطلاع بودند، بازار بازی‌های سیاسی خود را گرم کنند اینان کسانی هستند که سعی دارند در فضای غیر اخلاقی ژورنالیسم سایبر، جملاتی را از کلام دیگران گزینش کنند، و نسبت به آن جملات، سایرین را به واکنش وادارندتا این‌گونه قلمداد شود که امثال عباسی رودر‌روی روحانیت هستند.

روحانیت متعهد و پیش‌رو و متقی، بصیرتر از آن است که اسیر این فضاسازی‌ها بشود، به ویژه این‌که در رأس حرکت و نهضت خود، امام جامعه و ولی امری را می‌بیند که در ترسیم افق‌های دور و مقصد متعالی این امت، در عین حال که بر آزاداندیشی تاکید می‌نمایند، همواره از کشاندن مباحث نظری و تضارب آراء از محافل علمی به کوچه و خیابان تحذیر داده‌اند.

حسن عباسی در جلسه‌ی 337 (24/1/91) از سلسله جلسات دوره‌ی طرح‌ریزی استراتژیک در دانش دکترینولوژی، به بررسی و نقد مباحث مطرح شده در فضای سایبر، در روزهای اخیر، پیرامون یکی از اظهار نظرهای خود پرداخت.

اخیراً دو- سه وب سایت با هویت خاص، با بریدن یک قطعه‌ی 18 دقیقه‌ای از یک سخنرانی مربوط به دو سال پیش، که در آن عباسی به پرسش یکی از حاضران در خصوص فلسفه و نسبت آن با حکمت، و نقش آن در مبانی نظری نظام جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد، و سپس چیدن چند فراز گزینشی آن در صفحه در ذیل یک تیتر دروغ، واکنش‌هایی را در میان جامعه‌ی فلسفی طلب کردند. عباسی در واکنش به این رفتار مرموز و غیراخلاقی در فضای سایبر، ضمن مشکوک دانستن نیت گردانندگان این وب سایت‌ها در انعکاس گزینشی این مطالب با تیتر دروغین، اذعان کرد اهداف آن‌ها هرچه هست، یقیناً این‌گونه اطلاع‌رسانی مبتنی بر تقوای ژورنالیستی نیست. وی در 12 محور به بررسی و تشریح مبحث تمایز فلسفه از حکمت پرداخت:

•1- عباسی، مقدمه‌ی مباحث خود را با این نکته آغاز کرد که هیچ‌گاه در دو دهه‌ی اخیر، سیاست پاسخ به مسایل علمی و فلسفی، از راه طرح در فضای ژورنالیستی را در پیش نداشته، و اذعان کرد که قائل نیست آن‌چه در یک جمع کوچک، با فرصت مبسوط امکان ارائه و نقد و نظر می‌یابد را می‌توان در یک فضای ژورنالیستی ارائه کرد. لذا اقدام غیراخلاقی کسانی که در وب سایت‌های معلوم‌الحال، با بریدن یک قطعه و گزینش مطلب، سپس انتخاب یک تیتر دروغین، و در نهایت، به سراغ این و آن رفتن، و آن‌ها را به واکنش واداشتن، هر هدفی می‌تواند داشته باشد، جز اطلاع‌رسانی. و الا چرا مبحثی که در یک جمع در یک محیط علمی مطرح می‌شود، باید به صورت گزینشی، دو سال بعد دستاویز بازی‌های غیراخلاقی ژورنالیستی شود. در همین هجده دقیقه گزارش بخش کوچکی از آن پرسش و پاسخ، در کدام جمله و در کجای آن آمده است که «جوادی آملی باید با من مناظره کند»؟ وقتی یک گزارش، از تیتر آن دروغ و مخدوش است، نیازی به پاسخ ندارد.

وی با تعجب ادامه داد: برای من اقدام غیراخلاقی این وب سایت‌ها تعجب برانگیز نیست و حتماً اینان برای اقدامات خلاف اخلاق خود و تیترهای دروغین و محتواهای گزینشی خود، در قیامت و در صحرای محشر پاسخی خواهند داشت. اینان آن‌قدر حقیرند که حتی ارزش شکایت به محاکم قضایی را نیز ندارند. اما تعجب من از این است که چرا تعدادی عالم و دانشمند در بازی اینان وارد شدند و در زمین خود، با قواعد این افراد بازی کردند!؟ چگونه عالمان و دانشمندانی که پیشه‌ی آن‌ها فلسفه است، غیرفلسفی وارد شدند. آیا تقوای فلسفی این است که صرف یک تیتر دروغین، و یک رشته جملات گزینش شده، این‌گونه حیثیت حرفه‌ای و فکری خود را ملعبه‌ی دست خناسانی سازند که با اهدافی غیر از اطلاع‌رسانی، خبرها را جعل می‌کنند؟ وقتی فاسق یا منافقی خبری آورد، آیا در صحت و سقم، و چند و چون، و ابعاد آن نباید تعمق کرد!؟ این محل تعجب است که صاحبان بصیرت فلسفی وارد بازی «سایبرشارلاتانیست»ها شوند. روزی مقام معظم رهبری به برخی حرکات این چنینی در فضای روزنامه-نگاری اواخر دهه‌ی 70 قید شارلاتانیسم مطبوعاتی را اتلاق فرمود، و امروز همان رویه را می‌توان دید که در فضای سایبر، با شدت و عمق بیشتر صورت می‌گیرد.

البته برخی دوستان که به دفاع از فلسفه، وارد بازی این شارلانیست‌ها شد، خوب است به سه نکته عنایت داشته باشند:

• الف- دفاع بد آنان از فلسفه که نه، بلکه دفاع بد از نام‌های بزرگ فلسفی مانند مرحوم ملاصدرا و مرحوم علامه طباطبایی، بیش از آن که به نفع فلسفه و این بزرگان فلسفه باشد، موجب وهن فلسفه شد.

قاعده این است که برای تخریب کسی یا اندیشه‌ای، از آن بد دفاع کنند.

• ب- کسی (عباسی) در یک جلسه، در پاسخ به پرسشی، یک نظر داده است و یک مطالبه کرده است: نظر او این بوده و هست که فلسفه، حکمت نیست، بلکه فلسفه تابعی از حکمت است، و آن‌چه در قرآن حکمت نامیده می‌شود مفارق از فلسفه است. مطالبه‌ی او نیز این است کسانی که می‌گویند انقلاب اسلامی مبتنی بر فلسفه‌ی ملاصدرا است، پس در استمرار حرکت انقلاب اسلامی، در دهه‌ی چهارم عمر جمهوری اسلامی که عصر نظام‌سازی آن با هدایت امام خامنه‌ای سمت و سوی دقیق‌تری یافته است نیز، اندیشه‌ی صدرایی باید متقبل تولید و ارائه فلسفه‌های مضاف مورد نیاز جامعه و حکومت شود. آیا این مطالبه، نابجا است!؟ این از لوازم پای‌بندی یک حکومت و جامعه به یک مکتب فکری، و متقابلاً از تعهد مکتب فکری، به جامعه و حکومت برآمده از آراء خویش محسوب می‌شود.

آیا مثلاً در انقلاب کبیر فرانسه، ایدئولوژی لیبرالیسم و ناسیونالیسم، انقلاب آن کشور را از نظر فکری تغذیه کردند، سپس از بار مسئولیت شاخه خالی کرده و فلسفه‌های مضاف در حوزه‌های گوناگون فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، هنری، اقتصادی، نظامی، و .... را به سایر ایدئولوژی‌ها و نحله‌ها سپردند!؟

یا مثلاً مارکسیست‌ها در شوروی و کوبا و کره شمالی و سایر کشورهای کمونیست، با ایدئولوژی مارکسیسم انقلاب کردند، و پس از انقلاب مثلاً ایدئولوژی لیبرالیسم را پیاده کردند!؟ هر کشوری چنین شد، از اساس انقلاب خود فاصله گرفت.

اکنون جمهوری اسلامی نیز که برای مبانی اقتصادی آن، رویه‌های نئوکینزی، یا فریدمنی تجویز می‌شود، آیا با همان مشکل استحاله‌ی فکری روبرو نخواهد شد؟! اگر از دوستان صدرایی مطالبه شد که اندیشه و مکاتب موضوعی و کاربردی را نیز از بطن تفکر مکتب صدرا به جامعه و نظام تحویل دهید، با دامنه‌ای از واکنش‌های غیرفلسفی و غیرمنطقی روبرو می‌شوید که شماها ضد فلسفه هستید و این چه انتظاری است که شما متوقع‌اید که از متن اندیشه‌ی صدرا- طباطبایی، مکتب اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره درآید.

مفهوم هنر برای هنر، علم برای علم، و فلسفه برای فلسفه، در خود غرب نیز به چالش کشیده شده است. لذا مقوله‌ی فلسفه برای فلسفه، یا معرفت برای معرفت مطرح نیست و اگر فلسفه‌ی متعهدی مدعی بود که انقلاب اسلامی را پشتیبانی فکری کرده است، طبیعتاً بایستی متعهد به استمرار حرکت آن در موضوعات متعدد فلسفه‌ی مضاف باشد و نمی‌تواند در فضای انتزاعی خود، اسیر مقوله‌ی معرفت برای معرفت بماند. زیرا در این صورت، فلسفه‌ها و معرفت‌های بیگانه، در قالب مکاتب فکری معارض با اساس اسلام، با استفاده از خلاء پیش آمده، خود را تحمیل و جای‌گزین نموده، و چون متعهد به اسلام و تفکر الهی نیستند، و متعهد و محصور در پیش‌فرض‌هایی مغایر با اسلام هستند، در نتیجه به استحاله‌ی نظری جمهوری اسلامی منتج می‌شوند.

خب! با این اوصاف، آیا جای مطالبه‌ی فلسفه‌های مضاف و سپس اندیشه‌های کاربردی برای بخش‌های مختلف نظام اسلامی، از کسانی که داعیه‌دار صدرایی بودن انقلاب هستند، نیست؟

• ج- نظر ارائه شده، که فلسفه را نباید حکمت تلقی کرد بلکه مولود و تابع آن است، و مطالبه‌ی صورت گرفته، که صدرائیون باید پاسخگوی خلاء تئوریک نظام در منابع خمسه‌ی قدرت ملی، یعنی فرهنگ، سیاست، اقتصاد، دفاعی و اجتماعی باشند، بخشی از دو خواسته‌ی مقام معظم رهبری است: نظر ارائه شده، در چهارچوب مباحث آزاداندیشی و جنبش نرم‌افزاری و نهضت تولید علم مورد نظر رهبری است. مطالبه‌ی صورت گرفته نیز در چهارچوب جنبش مطالبه‌ی عدالت است. اگر عدالت یعنی این که هر چیز سرجای خود، باید پرسید آیا اقتصاد نئوکینزی و فریدمنی، در محل معیشت مردم در حکومت دینی در جای خود است یا اندیشه‌ی وارداتی است؟

آن‌چه در آن ارائه‌ی نظر و سپس مطالبه‌ی مزبور آمده است، مطالب جدیدی از سوی ما نیست و در ده سال اخیر در تئوریزه نمودن این موارد و مستندسازی و تدریس آن‌ها تلاش گسترده‌ای صورت گرفته و طرح این نکته که فلسفه با حکمت قرآنی تمایز چشمگیری دارد محمل مطالعات و تحقیقاتی بوده است که بارها طرح شده و برای اهل نظر از دانشجویان و طلاب، تا بسیاری از استادان، شناخته شده و آشنا است.

• 2- عباسی سپس به نقیصه‌ی فقدان روی‌کرد اتیمولوژیکال یا ریشه‌شناختی به مطالعات فلسفی و هم‌چنین حکمی در ایران امروز پرداخت. به اعتقاد وی، مطالعات فلسفی ایران، ترمینولوژیکال آغاز می‌شود. از آن‌جا که ابزار اصلی علوم انسانی عموماً و فلسفه خصوصاً، مفاهیم و واژگان هستند، یک اندیشمند ایرانی مجبور است بیش از سایر دانشمندان جهان، در حوزه‌ی مفاهیم تلاش کند. زیرا تفکر در پهنه‌ی علمی ایران به ویژه در قرن اخیر، سه‌زبانه بوده و هست و خواهد بود. به دلیل غلبه‌ی فرآورده‌های اندیشه‌ی غرب در حوزه‌ی فلسفه، به ناچار بایستی با مفاهیم آن از ریشه‌های یونانی- لاتینی- آلمانی- و حتی بعضاً فرانسوی نیز آشنا بود، والا با ترجمه و برابر نهاد در مقابل این مفاهیم، امکان دریافت منظور آن فیلسوف ممکن نیست. از سوی دیگر، به دلیل حضور آموزه‌های اسلام در پهنه‌ی تفکر انسان مسلمان ایرانی، بایستی با ریشه‌ی واژگان عربی موجود در قرآن و احادیث و روایات آشنا بود. این مرحله، از مرحله‌ی قبلی، یعنی تعمق در ریشه‌های واژگان غربی دشوارتر است، زیرا مفاهیم عربی موجود در قرآن و روایات، در دامنه‌ی زبان‌های سامی، عبری، سریانی، آرامی، حبشی، و موارد این‌چنینی باید ریشه‌شناسی شود، حال آن که تلاش‌های گذشتگان در کتاب‌های معظم لغت که در حال حاضر در اختیار ماست، کفاف پژوهش‌های بنیادین امروزی ما در پاسخ به مشکلات و پرسش‌های معرفتی کنونی را نمی‌دهد. غربی‌ها در حوزه‌های زبانی خود تلاش‌های گسترده‌تری انجام داده‌اند و آموختن یافته‌های آن‌ها آسان‌تر است، اما در حوزه‌ی مفاهیم عربی که حساسیت آن به ویژه به عنوان زبان وحی برای اندیشمند ایرانی بیشتر است، در دوره‌های اخیر تلاش در خور توجهی نشده است. در گام سوم نیز بالاخره انسان ایرانی به زبان فارسی شناخته می‌شود. ضعف مفرط موجود در حوزه‌ی ریشه‌شناسی واژگان فارسی در میان ما، موجب شده است که فارسی اندیشیدن با مشکل مواجه شود.

پس اندیشمند ایرانی، باید بتواند غربی- قرآنی- فارسی بیندیشد و چون ابزار اندیشه، واژگان و لغات و مفاهیم هستند، مخدوش بودن و آشفتگی در دامنه‌ی مفهومی یک اندیشمند، به آشفتگی اندیشه‌ی او منتج می‌شود. از این رو کار اندیشمند ایرانی، نسبت به همکاران خود در غرب یا جهان عرب، یا شرق، بسیار دشوارتر است.

• 2- این آشفتگی دامنه‌ی مفهومی در ایران امروز به ویژه در مفهوم فلسفه و حکمت، آن‌چنان است که موجب آشفتگی در تفکر فلسفی و حکمی، و در نتیجه مخدوش شدن تفکر فلسفی و تعقل حکمی شده است.

در این آشفته بازار Reason را هم‌چون عقل قرآنی ترجمه کرده و سپس معادل خرد فارسی می‌فهمند. یا Justice را عدالت خوانده و Law را حقوق ترجمه می‌کنند و True را حقیقت می‌خوانند. Health را سلامت قرآنی ترجمه کرده‌اند و cooperation را تعاون می‌شناسند. نفس قرآنی را در فارسی جان می‌خوانند و در تفکر فلسفی آن را soul می‌نامند. از سوی دیگری psyche را در فارسی روان ترجمه می‌کنند، در حالی که این واژه در فارسی معادل روح در عربی است، در نتیجه psyche یونانی را معادل روح می‌گیرند، حال آنکه روح عربی را غربیان به مفهوم spirit می‌شناسند. در حالی‌که غربی‌ها دو مفهوم Mind و Heart را برای ذهن و قلب به کار می‌برند، در فارسی دل را معادل هر دو می‌بینیم، بالاخره مشخص نیست دل همان ذهن است یا قلب یا هر دو یا هیچ کدام. وجود چندهزار مفهوم اساسی برای تفکر که در سه حوزه‌ی زبانی غربی، فارسی و عربی، مورد استفاده‌ی اندیشمند ایرانی است، در حالی که «برابر نهاد» آن‌ها در مقابل یکدیگر، اغلب مخدوش و نارساست، نتیجه‌ای جز مخدوش بودن بسیاری از نظرات دانشمندان و متفکران پیشین، و هم‌چنین مطالعات علمی- فلسفی کنونی را در بر نداشته و ندارد. در واقع این چندهزار مفهوم در این سه حوزه‌ی زبانی که باید تسهیل کننده‌ی تفکر باشند و ظرفیت فکری اندیشمند ایرانی را سه برابر اندیشمندان دیگر جوامع نشان دهد، عملاً به دلیل این آشفتگی در «برابر نهاد» آنان، کلیت تفکر را دچار خدشه و آسیب نموده و زایش فکری در حوزه‌ی علوم انسانی، برای برآوردن نیازهای جامعه را مختل و معطل ساخته است.

یکی از مصادیق اساسی این خلط و خدشه را می‌توان در دو مفهوم حکمت و فلسفه دید.

• 3- فلسفه را غربی‌ها در ترکیب دو مفهوم فیلو و سوفیا به معنی دوستداری دانش می‌گیرند. آن‌ها مفهوم دیگری دارند که Wisdom خوانده می‌شود و در عربی، معادل تقریبی حکمت شناخته می‌شود. پس نزد غربی‌ها فلسفه و ویزدام دو مفهوم متباین هستند.

• 4- حکمت از نظر قدمت، دیرین‌تر از مفهوم فلسفه در یونان است. فلسفه در یونان به سختی می‌تواند قدمتی 2600 ساله برای خود سندسازی و جست و جو کند، اما قدمت حکمت بسیار فراتر از آن است. عملاً فلسفه مولود حکمت است، یا به بیان دقیق‌تر، فلسفه، فروکاست Reduction حکمت است.

• 5- حکمت، در دامنه‌ی زبان‌های سامی پدید آمده و ظاهراً ریشه‌ی آن در زبان آرامی است، اما در همه‌ی زبان‌های آرامی، سریانی، عبری، حتی اکدی و عربی به کار می‌رفته است. تحول این واژه در سامی شمالی و جنوبی متفاوت بوده است. این تحول، ماجرای ساده‌ای دارد. در محیط جغرافیایی ابراهیمی و انبیاء(ع) پس از او، از لبنان و سوریه و عراق کنونی، تا عربستان و یمن و مصر و حبشه، در حوزه‌ی معرفت مؤمنانه، هر شیئی، دارای معنایی بود، که آن معنا، غایت آن پدیده محسوب می‌شد. در واقع آن معنا، هدف خلقت و پیدایش آن شیء بود. در این تلقیِ معرفت مؤمنانه در ادیان ابراهیمی، راز یافتن معنا در هر شیئ و هر پدیده‌ای، در مفهومی به نام «آیه» نهفته بود. آیه یا نشانی، همان علامتی است که در شیئ حبس شده است. در معرفت مؤمنانه، هر شیئ و هر پدیده‌ای در عالم، نشانی خاصی از یک پیام است. آن گونه که سعدی سروده است:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورق‌اش دفتری است معرفت کردگار

در نگاه سعدی، هر برگ درخت، دفتری برای شناخت خداست. چه کسی این دفتر را درک و دریافت می‌کند؟ سعدی این درک و دریافت را به هوشیار یا همان حکیم احاله می‌کند. رؤیت این نشانی‌ها در هر شیئ و دریافت و درک آن‌ها، «حِکم» نامیده می‌شد.

از این رو حکمت شکل گرفت:

الف- همه‌ی پدیده‌ها و اشیاء در عالم در ظاهر و باطن و صیرورت خود دارای معنا هستند.

ب- این معنا، از طریق نشانی و برهانی که در شیئ رؤیت می‌شود، قابل دریافت و درک است. به این نشانی و علامت و برهان، آیه گفته می‌شود. روند رؤیت و درک این آیه‌ها حکم نامیده می‌شد.

ج- رؤیت و دریافت و درک این آیه‌ها و نشانی‌ها در همه‌ی پدیده‌ها در پهنه‌ی گیتی و هستی، حکمت خوانده شد.

د- حکیم، شخص فرزانه‌ای بود که بصیرت لازم برای رؤیت و دریافت آیه در اشیاء را داشت.

تحول واژه‌ی حِکم و حکمت، از محدوده‌ی سامی شمالی به سامی جنوبی کشیده شد. در سامی جنوبی متاثر از زبان آرامی، از واژه حکم، حُکم پدید آمد. روند رؤیت و درک آیه‌ها در اشیاء «حِکم» خوانده می‌شد. در منطقه‌ی سامی جنوب، از این حِکم‌ها که هر کدام یک قاعده بودند، حُکم برخاست که در واقع قانون بود. مثلاً اگر قابیل، پس از کشتن برادرش هابیل، نمی‌دانست که با پیکر او چه کند، با مشاهده‌ی عمل کلاغ در کندن زمین و دفن اشیاء و مردار، از این رفتار کلاغ به عنوان آیت و نشانی استفاده کرد و دریافت که باید جسد برادرش را در زمین دفن کند. رفتار طبیعی کلاغ در متن خود دارای معنا بود. این معنا در قالب آیت، هم-چون علامتی در رفتار کلاغ حبس شده بود. روند رؤیت و دریافت این معنا از سوی قابیل «حِکم» و حکمت بود. از این حِکم که قاعده بود، قابیل «حُکم» دفن جسد هابیل را استنتاج کرد.

مفهوم «حکومت» نیز از واژه‌ی «حُکم»، متاثر از زبان آرامی پدید آمد، که اِعمال فرمان‌روایی مبتنی بر «حُکم»های برگرفته از حکمت تلقی می‌شد.

لذا حکم و حکمت در حوزه‌ی زبانی سامی شمالی پدید آمد و در مسیر تحول و زایش خود، در حوزه‌ی سامی جنوبی به حُکم و حکومت تفکیک شد.

• 6- پس از یک دوره‌ی طولانی بیش از هزار ساله، این تلقی در یونان عصر پس از اسطوره‌گرایی، با یک بدیل موجه شد. دانشمندان ملطی، در غرب ترکیه‌ی کنونی، با روی‌کردی مادی به طبیعت، پرسش از ماده‌المواد، و ماده‌ی اولیه‌ی پدیدآورنده‌ی عالم و هستی را مطرح کردند. در این جا دیگر رؤیت معنا در پهنه‌ی طبیعت و گیتی مطرح نبود، بلکه ماده‌ی اولیه‌ی ذهنی شاکله‌ی عالم مد نظر بود. این ماده‌ی اولیه را یونانیان «آرخه» نامیدند. آرخه در تلقی ملطیون به عناصر اربعه‌ی آب و آتش و خاک و هوا محدود شد، یعنی عنصر کیفیت ماده. اما نزد دیگران، لوگوس یا به تعبیر عرب‌ها لغت، ماده‌ی نخستین معرفی شد. فیثاغور و فیثاغوریان، ماده‌ی اولیه و آرخه را نه لوگوس یا کیفیت، که به کمیت یا «عدد» شناختند. از صفر تا نه، ده عدد، ماده‌ی نخستین هستند که امروز بشر غربی با دو عدد آن یعنی صفر و یک در نظام دیجیتال، کامپیوتر و فضای سایبر را رقم زده است.

کمیت و کیفیت و لوگوس که اجزای شاکله آرخه در تلقی‌های گوناگون بودند، اساساً اعتباریاتی ذهنی بیش نبودند. روند پدیدار شدن این ریشه‌های سه‌گانه از بذر آرخه، توسط «الثئا» رقم خورد. در تلقی یونانیان، عالم آن‌به‌آن خود را آشکار و نهان می-کند.



این «لثئا» و «الثئا» یا لحظه به لحظه مخفی و علنی کردن مستمر و مداوم عالم، روند ریشه زدن بذر آرخه بود. از بذر آرخه که در اثر الثئا شکافت و ریشه دوانید، متافیزیک پدید آمد. در این مرحله، انسان یونانی از میتوس به لوگوس رسیده بود. ریشه‌ی معرفتی حاصل از آرخه، به مرور جوانه زد و فوزیس را رقم زد، همان فیزیک.

در این مقطع آیه به آرخه فروکاست شده بود و با آن، حکمت نیز نزد یونانیان به فلسفه فروکاست شد. رؤیت و دریافت استوار معنا در اشیاء و پدیده‌ها، با فروکاست لفظ، در نتیجه به فلسفه یا دوستداری دانش فرو غلتید. ظاهراً بشر غربی رؤیت و دریافت معنا از عالم را در پهنه‌ی طبیعت دشوار یافت و راه ساده را برگزید: مطالعه‌ی خود عالم طبیعت، برای شناخت آن، نه برای دریافت معنا.

دو هزار سال بعد، دکارت فرانسوی اذعان کرد که فلسفه درختی است که ریشه‌ی آن متافیزیک، تنه‌اش فیزیک و شاخه‌‌هایش دانش‌ها هستند. سیصد سال پس از او هایدگر مدعی شد که درخت مورد نظر دکارت، در زمین و آسمان که معلق نیست، بلکه در زمین «وجود» ریشه دارد. درخت فلسفه که در زمین وجود با آرخه یا ماده‌ی اولیه‌ی عالم آغاز کرد، در نهایت به میوه‌ی «تخنه» رسید، همان تکنیک، که تکنولوژی محصول آن است. حرکت کامل فلسفی از آرخه در قلب متافیزیک تا تخنه به عنوان میوه‌های فیزیکال این درخت، اکنون به اتمام رسیده است: بشر غربی محصول درخت یا همان تکنولوژی را از باغ فلسفه چیده و روانه‌ی بازار می‌کند، دیگر او رغبت چندانی به ریشه‌ی درخت که متافیزیک خوانده می‌شد یا حتی تنه‌ی آن ندارد. جمله‌ی ریچارد رورتی، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی در تهران در 1383 بسیار شفاف بود: فلسفه نردبانی بود که غرب از آن بالا رفت و سپس آن را به کناری نهاد.

روند «آرخه مبنا» در درخت فلسفه، لاجرم 2350 سال بعد به تلقی داروینی از عالم در غرب انجامید. داروینیسم فرجام اجتناب-ناپذیر آرخه مبنایی در فلسفه‌ی غرب بود.

تثلیث آرخه در عصر یونان باستان، یعنی کمیت، کیفیت و لوگوس نیز به عنوان روش، خود را بر علم و دین و تفکر در همیشه‌ی غرب در 2500 سال گذشته تحمیل نموده است. تثلیث مسیحی پدر، پسر، روح‌القدس یا همان اقنوم‌های سه‌گانه، تثلیث هگلی‌تز، آنتی‌تز و سنتز، تثلیث فرویدی اید، ایگو سوپر ایگو، تثلیث داروینی آرخیا، باکتریا و یوکاریوتا، و سایر تثلیث‌های فرهنگ و علم غربی، ذاتی ریشه‌ی درخت فلسفه بوده و هست.

• 7- اما در همان عصر انتقال از میتوس به لوگوس، و جنبش ملطیون، افلاطون تلاش کرد برزخ ویژه‌ای میان حکمت و فلسفه ایجاد کند که موفق نبود و بلافاصله از سوی شاگردش ارسطو به چالش کشیده شد.

افلاطون، «آیه» را نه به «آرخه»، که به «آیدوس» تحویل کرد. آیدوس یا دیدار معنا در ماده، یک تلقی نازل شده و فروکاهیده‌ی آیه بود. در آیه، رؤیت انگشت اشاره‌ی خدا در تک‌تک پدیده‌ها و اشیاء، برای شناخت هستی و خدای هستی مطرح بود، اما در آیدوس افلاطون، انگشت اشاره‌ی خدا حذف شد. آیدوس صرفاً مرجع عینی مفاهیم کلی بود که هم‌چون آیه، مستقل از تفکر انسان مقرر بود. آیدوس چگونه باید کشف می‌شد؟ بر خلاف آیه که رؤیت آن غالباً نیازمند تقوا و تزکیه‌ی نفس بود، آیدوس افلاطونی در روند دیالکتیک نه رؤیت، که کشف می‌شد. آیدوس یا ایدیا، و یا همین ایده در عصر کنونی، نتوانست نقش آیه را ایفاء کند، چون خود آن از معنا تهی شد. هر چند آیدوس افلاطونی، 2400 سال بعد، در فلسفه‌ی فنومنولوژی هوسرل، با یک انقلاب کپرنیکی روبرو شد و کاملاً دچار دگرگونی شد، به گونه‌ای که به آگاهی انسان رجعت کرد. در واقع در تلقی هوسرل، آیدوس مستقل از آگاهی انسان وجود ندارد.

آیدوس افلاطون با تلقی امروزی، ابژکتیو، و آیدوس هوسرل سوبژکتیو بود. کما این‌که «آیه» در معرفت مؤمنانه که حکمت را رقم می‌زند در هزاره‌های اول و دوم قبل از میلاد عیسی(ع)، با تلقی امروزی، ابژکتیو بود و آرخه‌ی یونانی که درخت فلسفه را پدید آورد، سوبژکتیو.




• 8- فلسفه فروکاست حکمت است. لذا هیچ‌گاه نمی‌توان آن را با حکمت یکی دانست. فلسفه درختی است که نسبت به فیلسوف متعلَّق است. اما حکمت، جنینی است که با حکیم منطبق و به حکیم متعلِق است. اندیشمندان مسلمان که به غلط فلاسفه‌ی غرب را حکیم می‌خوانده‌اند، دچار خبط عظیمی در تفکر بوده‌اند. عنوان کتاب فروغی، فاجعه‌ای عظیم بود: «سیر حکمت در اروپا». این برابر دانستن فلسفه با حکمت از کجا نشأت می‌گیرد؟ کافی است سری به دپارتمان‌های فلسفه در دانشکده‌های ادبیات زده شود، و در آن‌جا سراغ درس اتیمولوژی برای دانشجویان فلسفه گرفته شود. نه تنها دانش‌جوی فلسفه، در هیچ مقطعی ریشه‌شناسی یا اتیمولوژی مفاهیم اصلی فلسفه را نمی‌آموزد، که حتی درس کم‌اثر اصطلاحات فلسفی نیز چندان جدی نیست. در جامعه‌ای که اتیمولوژیست‌های فلسفی و حکمی آن نایاب باشند، برابر دانستن فلسفه و حکمت، و بسیاری مفاهیم دیگر، طبیعی خواهد بود.

• 9- مصیبت اینجاست که نه تنها در هزاره‌ی گذشته در ایران، فلسفه را با حکمت یکی انگاشته‌اند، بلکه حکمت قرآنی را نیز فلسفه خوانده‌اند. اصرار عجیبی بر مفهوم فلسفه دارند و در پاسخ به این پرسش که فلسفه با حکمت قرآنی یکی نیست، چه اصراری به این برابر نهادن دارید، بلافاصله با حربه‌ی نکوهش فلسفه‌ستیزی وارد عرصه می‌شوند. یکی دانستن حکمت با فلسفه، حکمت‌ستیزی حکمت در قرآن حکیم، حدوداً در یازده حوزه در بیش از 116 آیه‌ی مرتبط آمده است:

الف- خدا حکیم است. به جای کلمه‌ی حکیم، واژه‌ی فیلسوف بگذارید: خدا فیلسوف است!؟
ب- خدا به انبیاء (ع) کتاب و حکمت را تعلیم داد. بخوانید خدا به انبیاء(ع) کتاب و فلسفه را تعلیم داد.
پ- خدا کتاب و حکمت را نازل می‌کند. جای حکمت در این آیه، فلسفه بگذارید.
ت- در آیه‌ی 1 سوره‌ی یونس: این است آیات کتاب حکیم. در تلقی مدافعان یکی بودن فلسفه و حکمت، این آیه می‌شود «این است آیات کتاب فیلسوف».
ث- قرآن حکیم. از دید فیلسوفان، این مفهوم قرآنی می‌شود: «قرآن فیلسوف!»
ج- حکمت بالغه. بخوانید فلسفه‌ی بالغه.
چ- در آیه 39 اسرا: خدا حکمت را وحی می‌کند.
ح- انبیاء(ع) به مردم کتاب و حکمت تعلیم می‌دهند. در تلقی روبه‌رو می‌شود: انیباء(ع) به مردم کتاب و فلسفه تعلیم می‌دهند.
خ- عیسی(ع): برای شما حکمت آوردم. در واقع عیسی(ع) فلسفه آورده است!
د- لقمان، داود، و سلیمان، حکمت داده شدند. در تلقی دیگران، یعنی فلسفه داده شدند و این سه تن فیلسوف هستند. غربی‌ها می‌گویند شرق نبی دارد و غرب فیلسوف.
ذ- در آیه‌ی 125 نحل: دعوت کن به راه رب خود، به حکمت ]نه به فلسفه[، به موعظه‌ی حسنه، و به جدال احسن. اگر قرار بود با فلسفه به راه خدا دعوت صورت گیرد، به دلیل جنگل آراء و مکاتب فلسفی، عجب پلورالیسم ویژه‌ای رقم می‌خورد. به قول حافظ:
جنگ هفتاد و ملت، همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
ر- حکمت را خدا می‌دهد، که خیر کثیر است به هر کس داده شود. به او خیر کثیر داده شده است جز اولوالالباب کسی متذکر نمی‌شود. در نسبت با این آیه، این شبهه مطرح است که اگر حکمت خیر کثیر است که از سوی خدا داده می‌شود، چه طور این خیر کثیر به مارکس داده می‌شود و او به الحاد می‌‌رسد؟ خیر کثیر که به فوئرباخ داده می‌شود و او ماتریالیست می‌گردد. دیوید هیوم به عنوان غول فلسفی بریتانیا، که کانت را از خواب جزمی بیدار کرد، به عنوان یک ملحد، چگونه خیر کثیر به او داده شده است؟ آیا هم‌جنس‌بازی و اخلاق فاسدی که قوم لوط را در شهر سدوم با عذاب خدا مواجه ساخت، خیر کثیر، یا حاصل خیر کثیر است؟ در غیر این صورت چگونه می‌توان ویتگنشتاین و فوکو را به دلیل مشکلات اخلاقی این چنینی «حکیم» نامید؟

حکمت در قرآن که در محورهای 12گانه‌ی قید شده آمد، هیچ سنخیتی با فلسفه ندارد. اساساً لوازم خیر کثیر در فلسفه نیست، زیرا با هزار و یک آلودگی و انحراف و الحاد می‌توان فیلسوف شد، اما بدون ایمان و تقوا نمی‌توان حکیم شد. حکیم در اثر تقوا به فرقان می‌رسد و از آن به تفکیک و تمییز حق از باطل نایل می‌شود و به حقیقت دست می‌یابد.

حکمت فوق فلسفه است و فلسفه در ادامه‌ی حکمت و به تبع آن. نسبت حکمت و فلسفه، نسبت عدد یک و صفرهای پشت آن است. فلسفه بدون حکمت، صفری است که خوانده نمی‌شود.

•10- در مفهوم «فلسفه‌ی اسلامی»، دو نکته حائز اهمیت است:

الف- قید فلسفه‌ی اسلامی به این معناست که مدعیان آن باور دارند که فلسفه‌ی غیر اسلامی نیز وجود دارد. آن‌چه در دو فلسفه‌ی اسلامی و غیراسلامی مشترک و مقوم آن‌هاست چیست؟

ب- در قید اسلامی فلسفه‌ی اسلامی، چه چیزی از اسلام به عنوان لوازم جوهری یا عرضی فلسفه به کار رفته است که آن را اسلامی ساخته؟

در واقع ادعا این است که فلسفه‌ی یونانی، پس از هزار سال قدمت، در عصر اسلام، به جهان اسلام آمده و بومی شده است. چنین انطباق و بومی‌سازی، در دو حوزه باید صورت پذیرفته باشد:

- ابتدا در چهارچوب مفهومی، و سپس در چهارچوب تصوری:

در چهارچوب مفهومی فلسفه‌ی اسلامی کافی است به مفاهیم پایه توجه شود، این عدم انطباق به خوبی نمایان می‌گردد:

1) مفهوم فلسفه، که با حکمت قرآنی یکی گرفته شده است، حال آن‌که غربی‌ها به حکمت ویزدام می‌گویند و آن را از فلسفه جدا می‌دانند. فلسفه، فروکاست شده‌ی حکمت است، لذا نمی‌تواند با حکمت برابر باشد.
2) مفهوم آرخه و ماده‌المواد، با آیه در حکمت الهی و قرآنی یکی نیست. مدام در قرآن به وجود آیه یا نشانی و برهان در پدیده‌های هستی و وقایع اشاره شده است.

در قرآن هفت متعلق ایمان بر شمرده می‌شود که ایمان جامع مومن به هر هفت متعلق مزبور الزامی است. متعلق‌های ایمان به غیب، ایمان به خدا، ایمان به ملائک، ایمان به کتاب، ایمان به ارسال انبیاء(ع)، ایمان به آخرت و ایمان به آیات الهی.

منظور از آیات الهی و ایمان به آن، فقط آیه‌های درون سوره‌های قرآن حکیم نیست، بلکه منظور این است که در پهنه‌ی گیتی، همه‌ی اشیاء و پدیده‌ها و حرکت‌ها و صیرورت‌ها، نشانی و آیه هستند.

مومن در کنار ایمان به سایر متعلق‌های ایمان، بایستی به آیات الهی نیز ایمان داشته باشد.

در واقع اگر مومن چشم دل بگشاید و دیده‌ی آیت‌بین یابد، عملاً حکیم الهی است.

اما در فلسفه، از جمله فلسفه‌ی اسلامی، آیه به آرخه فروکاست یافته و دغدغه‌ی فیلسوف اسلامی نیز همان اعتباریات شاکله‌ی آرخه از لوگوس تا کمیت و کیفیت است. هر کجا فیلسوف مسلمان خلاف این عمل کرده است، او در آن‌جا حکیم است، زیرا فلسفه به ماهو فلسفه از اساس در آیت‌زدایی شکل گرفت و لحظه‌ای که در آرخه، پرسش از چیستی ماده‌ی اولیه را مطرح کرد، راه معنازدایی از طبیعت و هستی را در پیش گرفت و از وجود و ورطه‌ی موجود در غلتید.

اگر فلسفه چنین ظرفیتی داشت که نگاه آیت‌بین را در فیلسوفان پدید آورد، بایستی اکنون فیلسوفان جهان مؤمن‌ترین مردمان باشند، اما تاریخ فلسفه، خلاف این را نشان می‌دهد.

3) در فلسفه‌ی اسلامی، مفهوم فلسفه‌ی اولی، در برابر متافیزیک مطرح است. فلسفه‌ی غرب دو گزاره‌ی کاملاً مشخص دارد: فیزیک و متافیزیک.

در فلسفه‌ی اسلامی، طبیعه، مابعدالطبیعه، و ماوراءالطبیعه مطرح است.

اولاً فیزیک یا فوزیس معادل طبیعه و طبیعت نیست و در فلسفه، مفهوم ناتورا یا نیچر معادل طبیعه و طبیعت است. ثانیاً متافیزیک نیز معادل مابعدالطبیعه نیست، به همان دلیل نخست.

ثالثاً فلسفه نه تنها ظرفیت دریافت ماوراءالطبیعه را ندارد، بلکه چنین ادعایی نداشته و در عالم فلسفه غرب، کسی مدعی ترانس فیزیک یا اولترافیزیک نیست.

فلسفه‌ی اولی، همان متافیزیک است نه بیشتر، لذا نمی‌تواند به عرصه‌ی ترانس فیزیک که حوزه‌ی متعلق‌های ایمان در دین است ورود کند. در نتیجه فلسفه یا آن‌چه فلسفه‌ی اسلامی نامیده می‌شود، برخلاف حکمت، نمی‌تواند مدعی انطباق با دین شود.

حکمت به صورت ذاتی و جوهری، چون آیت‌مدار است، واجد روح دینی و ایمانی است. اما فلسفه به دلیل محصور بودن در فیزیک و متافیزیک چنین ظرفیتی ندارد.

4) فلسفه، همزاد و مترادفی دارد به نام ذهن Mind. ذهن غامض‌ترین مفهوم فلسفی در غرب است که هنوز هم نتوانسته-اند آن را تبیین کنند. با این مفهوم مبهم که هستی خود آن نیز شفاف و روشن نشده است، فلسفه تلاش کرد هستی و وجود عالم را بنمایاند. حتی در دهه‌های اخیر مدعی شدند که Mind is God ذهن خداست. اکنون فلسفه‌ی ذهن، بحرانی‌ترین حوزه‌ی اندیشه در میان رشته‌های علوم انسانی است.

در فلسفه‌ی اسلامی نیز این مفهوم مبهم و ناشناخته، مبنای همه‌ی فعل و انفعالات فکری است. در واقع فیلسوفان اسلامی، در مفهوم ذهن، پای خود را جای مطمئنی قرار نداده‌اند و این سنگ بنای سست، توان و ظرفیت لازم را ندارد. پرسشی که فلسفه‌ی اسلامی باید پاسخ دهد این است که اولاً تمایز ذهن در فلسفه اسلامی با Mind در فلسفه‌ی غرب چیست؟

و ثانیاً این مفهوم را که مفهومی غیر قرآنی است، معادل کدام مفهوم در قرآن قرار می‌دهند. در درون قلب، لایه‌های صدر و شغاف و فوأد، هر یک ممکن است بتوانند بخشی از ظرفیت ذاتی انسان را بنمایانند. اما یقیناً ذهن، ظرفیت و توان رقابت با فؤاد را ندارد. فلسفه‌ای که هستی خود را در بنای سست و مبهم ذهن نهاده است و وجود ذهنی را در ذهنی می‌جوید که هیچ نسبت و قرابتی با انسان‌شناسی قرآنی ندارد، چگونه خود را فلسفه‌ی اسلامی می‌خواند؟!

- اما چهار چوب تصوری:
انطباق و بومی‌سازی فلسفه با اسلام نیاز به انطباق چهارچوب تصوری و نظری خود با اسلام دارد.
چهار چوب تصوری و پارادایم فلسفه‌ی صدرایی در اسفار اربعه رقم خورده است. اسفار اربعه، سفرهایی است از خلق به حق و بازگشت به خلق:
سفر یکم: من الخلق، الی الحق.
سفر دوم: بالحق فی الحق (فی الحق، الی الحق)
سفر سوم: من الحق، الی الخلق بالحق.
سفر چهارم: بالحق، فی الخلق.
پارادایم اسفار اربعه، شبیه پارادایم افلاطون در مبحث غار است.
A. شخص با رؤیت سایه‌ها در ته غار، متوجه بیرون غار می‌شود. خود را رهانیده و به بیرون می‌رود.
B. در بیرون غار به کند و کاو و بررسی و شناخت می‌پردازد.
C. مجدداً، متعهدانه و ایثارگرانه به درون غار باز می‌گردد.
D. سپس دیگران را در ته غار آزاد می‌کند و با یکدیگر به بیرون غار، به سمت روشنایی می‌روند.







این دو پارادایم، شباهت ظاهری به یکدیگر دارند با این تفاوت که در سفر چهارم افلاطونی، شخص متعهد است دیگران را به بیرون غار ببرد، اما در اسفار اربعه، سفر چهارم سفر از خلق به حق نیست، بلکه سفر در خلق به حق است. در واقع او که کوله‌باری از معرفت به حق از سفر دوم آورده است، نیازی نمی‌بیند همه‌ی مردم در بند را برهاند و به حق ببرد، بلکه حق را به میان آن‌ها آورده است. در واقع در سفر چهارم صدرایی، مهدویت و ظهور دیده نمی‌شود. اگر سفر چهارم، سفر با خلق به حق بود، می‌شد مدعی مهدویت در آن گردید و انقلاب اسلامی را سفر چهارم صدرایی خواند، اما این پارادایم مخدوش است و عنصر امامت و ولایت در آن مغفول و محذوف است. شخص سفر کرده، متعهد به رهبری دیگران نیست و تنها شهروند مسئولی است که حق-مدارانه به خلق بازگشته و در میان آن‌هاست.

چهارچوب تصوری ناب اسلامی، بر چهار مفهوم هبوط و عروج، و نبوت و امامت استوار است. حذف یا غفلت از عنصر امامت در سفر چهارم صدرایی، انطباق پارادایم او را با چهارچوب تصوری قرآنی دشوار می‌سازد. از این رو نمی‌توان اسفار اربعه‌ی صدرایی را نقشه‌ی راه امام خمینی (ره) در انقلاب اسلامی دانست، زیرا ایشان مبتنی بر سفر چهارم، باید حق را به میان مردم می-آورد، نه این که مردم را به سوی حق ببرد.

کسانی که فیلسوف اسلامی خوانده می‌شوند، عمدتاً حکیم هستند: ابن سینای بخش‌هایی از «اشارات»، ملاصدرایی که بارها پیاده به حج می‌رود و در مقدمه‌ی تفسیرش بر سوره‌ی واقعه از ایستادن در سایه شکوه می‌کند، سایرین همه حکمای الهی هستند که باید از فلسفه‌هایشان متمایز شوند.

• 11- برخی اصرار دارند امام خمینی(ره) را که خود مدرس فلسفه‌ی صدرایی بود، به طور مطلق در این میدان مصادره کنند و حضرت ایشان را صرفاً فیلسوف بنمایانند. در حیات فکری هر متفکر مؤلف و صاحب مکتبی، همواره دو دوره وجود دارد. در فلسفه این قول مشهور است که در بیان آموزه‌های هر فیلسوف، بلافاصله می‌پرسند: مثلاً، کدام کانت؟ کانت دوره‌ی اول یا کانت دوره‌ی دوم؟ ویتگنشتاین اول یا دوم؟ ملاصداری یکم یا ملاصدرای دوم؟ در مورد امام خمینی(ره) نیز این پرسش صادق است. بله امام خمینی(ره) خود استاد فلسفه‌ بوده‌اند، اما کدام امام خمینی(ره) ؟ پاسخ این است: امام خمینی(ره) اوّل.

در واقع امام خمینی(ره) دوّم، از فلسفه عبور کرده بودند. در آذرماه 1365 دقیقاً دو سال و نیم قبل از رحلت جان‌گداز آن پیر مراد، در نامه‌ای به عروس گرامی‌اشان می‌نگارند:

«چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرورفتم و به جای رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جز یک مشت ورق‌پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی، طالب را که به فطرت‌الله مفطور است، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن‌ها که خود، داستان غم‌انگیز دارد.» امام خمینی(ره) دوّم، که در عصر دفاع مقدس این نکات نورانی را برای ما اهل حجاب نور و حجاب نفس، پدرانه به میراث و وصیت گذاردند، از اسفار اربعه-ی ملاصدرا، و فتوحات مکیه و فصوص‌الحکم ابن عربی این‌گونه یاد می‌کنند. ایشان در دیوان خود نیز بارها نسبت به فلسفه ابیاتی را سروده‌اند، مانند:

اسفار و شفاء ابن‌سینا نگشود با آن‌همه جرّ و بحث‌ها مشکل ما
با شیخ بگو که راه من باطل خواند بر حق تو لبخند زند باطل ما
گر سالک او منازلی سیر کند خود مسلک نیستی بود منزل ما

*****
آنان که به علم فلسفه می‌نازند بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبر آخر سرگرم شوند و خویشتن را بازند
*****
فاطی که فنون فلسفه می‌خواند از فلسفه فاء و لام و سین می‌داند
امید من آن است که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند
*****
با فلسفه ره به سوی او نتوان یافت با چشم علیل کوی او نتوان یافت

• 12- اما محور پایانی این جلسه، مسأله‌ی ضرورت بازتولید فلسفه‌ی مضاف در حوزه‌ی فلسفه، و حکمت‌های مضاف در حوزه‌ی حکمت، در راستای دو گزاره‌ی کلی است: ابتدا بسط نهضت علمی، برای تحول در علوم انسانی، و سپس پر نمودن خلاء تئوریک دستگاه‌های مختلف در نظام جمهوری اسلامی است.

• الف- دهه‌ی چهارم عمر جمهوری اسلامی، دهه‌ی پیشرفت و عدالت نامیده شده است. یکی از ضروریات تحقق این امر مهم، مسأله دست‌یابی به حکمت مضاف از یک‌سو، و فلسفه‌های مضاف از سوی دیگر است.

این ضرورت و حساسیت از کجا نشأت می‌گیرد؟ مبانی نظری در حوزه‌های گوناگون سیاسی- فرهنگی- اقتصادی و اجتماعی اگر مبتنی بر بنیان‌های فکری غیر الهی باشد، فرد و جامعه به پذیرش ولایت «دون‌الله» در می‌غلتد. حکیم الهی آیت‌الله جوادی آملی، در تفسیر آیات ابتدای سوره‌ی مبارکه اعراف می‌فرمود که: در این آیه می‌فرماید تبعیت کنید از آن‌چه انزال شده از سوی رب، و تبعیت نکنید از دون آن. الله را ولی خود قرار دهید. اتخاذ ولایت الله، به پذیرش دین است. اگر غیر الله را پذیرفتید و مکتب غیرالله را پذیرفتید به تولی به آن‌ها در آمده‌اید، و آن‌ها را ولی خود قرار داده‌اید.»
اکنون نقیصه‌ای که در حکم آسیب جدی و خطری عظیم برای جمهوری اسلامی است، کم‌کاری و عدم تلاش در دست-یابی به نرم‌افزار بومی مبتنی بر کتاب و عترت است. اگر نرم‌افزارهای ما در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برگرفته از مکاتب غیر الهی باشد که متاسفانه اکنون در بخش‌های گوناگون این نقص وجود دارد، در آن صورت با پذیرش مکتب غیرالله، خطر عظیم استحاله‌ی جمهوری اسلامی را به جان خریده‌ایم. این ضرورت از این جا برمی‌خیزد.

مبتنی بر این ضرورت‌شناسی، این پرسش مطرح می‌شود که چه نهاد یا دستگاه یا کسانی مسئول پر نمودن این خلاء و رفع این نقیصه هستند؟! بلافاصله نگاه‌ها متوجه نهاد حوزه‌ی علمیه، و به ویژه بخش منسجم فکری آن، یعنی مکتب صدرایی می‌شود. این نقش تاریخی، نقشی است که اگر چنان‌چه به نحو احسن محقق شود، جمهوری اسلامی را از یک پیچ و گردنه‌ی مهم تاریخی عبور می‌دهد، چرا که در جنبش بیداری اسلامی و در عصر رکود اقتصادی اروپا و آمریکا، اگر جمهوری اسلامی الگوی ویژه‌ی نرم‌افزاری خود را در قالب حکمت‌ها و فلسفه‌های مضاف در حوزه‌های گوناگون ارائه نماید، دیگر جوامع اسلامی و غیراسلامی، امروز مهم‌ترین مشتری آن خواهند بود.

• ب- فلسفه‌ی مضاف چه حساسیتی در سیاست‌گذاری یک کشور دارد؟ پاسخ بسیار ساده و روشن است: از فلسفه‌های مضاف، دکترین‌ها و استراتژی‌ها برای برنامه‌ریزی‌های دولت‌ها احصاء و استخراج می‌شود. رهبر معظم انقلاب، بیش از ده سال قبل این نقیضه را این‌گونه تشخیص دادند که دکترین‌های معماران فکری انقلاب اسلامی تبیین شود. در اواخر دهه‌ی 1370 ابتدا به دست‌اندرکاران برگزاری بزرگداشت شهید مطهری فرمودند: «دکترین شهید مطهری را تبیین کنید.»، سپس چندی بعد، همین مطلب را در مورد دیدگاه‌های امام راحل(ره) فرمودند، که دکترین امام راحل را تبیین کنید. مدتی بعد از آن، باز هم در مناسبت دیگری، فرمودند که همان‌گونه که غربی‌ها نظام جامع فکری کانت را تبیین و تشریح کرده‌اند، دکترین شهید مطهری را مشخص کنید. اکنون که بیش از یک دهه از آن مطالبه می‌گذرد، ضرورت آن در تولید نرم‌افزار پایه، خود را نشان می‌دهد.
• پ- روش تبیین دکترین در فلسفه‌ی علم، نزد غربی‌ها به این صورت است که ابتدا فلسفه‌ی محض مورد نظر مشخص می‌شود، فرضاً فلسفه‌ی کارتزیانیسم. آن‌گاه، محورها و موضوعات در قالب فلسفه‌ی مضاف خاص فلسفه‌ی کارتزیان احصاء و تولید می‌شود. در نهایت از فلسفه‌های مضاف، دکترین‌ها استخراج و تبیین می‌گردد. در این صورت این دکترین‌ها، خاص فلسفه‌ی کارتزیان هستند و پیاده کردن آن‌ها، جامعه و دولت را کارتزیان می‌سازد. برای تبیین دکترین‌ها یا به فرد فیلسوف توجه می‌شود یا به مکتب فکری خاصی که آن فیلسوف در آن حیطه تفکر می‌کرده است. مثلاً یا دکترین دکارت به عنوان یک کارتزیان مد نظر است، یا دکترین مکتب او که رسیونالیسم نامیده می‌شود. یا فرضاً در مورد مارکس، یا دکترین مارکس مد نظر است، یا دکترین سوسیالیسم که حیطه‌ی تفکر اوست. اگر دکترین مشخص فیلسوف مد نظر باشد، تبیین آن از روند دکترینریسم در فلسفه‌ی علم تبعیت می‌کند. اما اگر دکترین حیطه‌ی فکری آن شخص فیلسوف مطالبه شود، تبیین آن در چهارچوب دکترینالیسم صورت می-گیرد.

در مورد شهید مطهری و امام راحل(ره) نیز همین تقسیم‌بندی امکان اجرا داشت. یعنی هم امکان‌پذیر بود که در دکترینریسم، دکترین شخص شهید مطهری یا امام راحل(ره) تبیین شود، و هم عملی بود که مبتنی بر روند دکترینالیسم، دکترین این بزرگان در حیطه‌های مکتب فکری آنان، یعنی حکمت متعالیه از یک‌سو، و فقه جواهری و پویا از سوی دیگر، تبیین شود.
چون در آن زمان، مطمئن بودیم که این درخواست رهبر معظم انقلاب از سوی مخاطبان ایشان در آن جلسه بر زمین می-ماند، حکم آن را بر خود واجب کفایی دانستیم و در کنار پانزده پروژه‌ی تبیین دکترین‌های قرآن و چهارده معصوم(ع)، سه پروژه‌ی انحصاری تبیین دکترین امام راحل(ره)، تبیین دکترین شهید مطهری، و تبیین دکترین امام خامنه‌ای را در دستور کار مرکز بررسی‌های دکترینال قرار دادیم.
• ت- آن‌چه تا کنون در حوزه‌ی حکمت حضور در آراء امام خمینی(ره) و سایر موارد تدریس شده است، حاصل بخشی از محورهایی است که در پروژه‌ی عظیم دکترین امام خمینی(ره) در دست تبیین است.

در مسیر تبیین دکترین امام خمینی(ره) یافته‌های تحقیق بسیار فراتر بوده است و حکمت محض و حکمت‌های مضاف انحصاری امام راحل نیز به مرور خود را نمایان ساخت، که همان‌گونه که سال‌های قبل اشاره کردیم، امام خمینی(ره) واجد مکتب فکری روزآمدی بوده‌اند که به عنوان یک دستگاه کامل، قابلیت زایش و بازتولید حکمت‌های مضاف متنوعی دارد.

از آن‌جا که مبحث حکمت حضور، انحصار حکمای شیعه از سید ابن‌طاووس(ره) تا امام خمینی(ره) است، برای روشن ساختن این نکته که در غرب، فلسفه‌ی حضور هیچ‌گاه مطرح نبوده است و در دهه‌های اخیر که ژاک دریدا مباحثی را در حوزه‌ی حضور با تلقی امانیستی مطرح کرد، این موارد با اندیشه‌ی حکمای شیعه و در رأس آن‌ها امام خمینی(ره) چه مقدار فاصله دارد، حتی مطالعات تطبیقی این دو نگاه نیز صورت گرفت و تدریس شد. برکت این توجهی که مقام معظم رهبری به تبیین دکترین امام خمینی(ره) دادند، موجب شد که اکنون به‌توان مدعی شد که به مرور به تنظیم و قواره‌مند نمودن دستگاه فکری خمینی کبیر نزدیک می‌شویم.

• ث- در خصوص دکترین شهید مطهری، دو نکته‌ی ظریف از سوی مقام معظم رهبری مطرح شد: ابتدا این که به صورت گذرا بر وجوه کلامی مباحث شهید مطهری و در واقع شهید مطهری متکلم در کنار مطهری فیلسوف تاکید شد که این بدان معنا بود که دکترین کلامی شهید مطهری نیز در کنار دکترین حکمی- فلسفی ایشان احصاء شود و صرفاً تمرکز بر مباحث فلسفی علامه‌ی مطهری نباشد.

نکته دوم، تاکید بر روش غربی‌ها در تدوین اندیشه‌ی کانت به عنوان یک مدل عملی در تدوین آراء یک فیلسوف بود.

این نکته ما را بر آن داشت که روش غربی‌ها در تدوین اندیشه‌ی کانت را مورد واکاوی و مهندسی معکوس قرار دهیم. در نهایت موضوع خود دکترین کانت مطرح شد و پژوهش‌ها در این خصوص به اختصاص پایان‌نامه‌های دانشجویی در دپارتمان‌های فلسفه‌ی دانشگاه‌ها به مبحث دکترین کانت انجامید.

تلاش‌ها برای تبیین دکترین شهید مطهری با توجه به دامنه‌ی گسترده‌ای از موضوعات که ایشان به آن ورود کرده‌اند از یک‌سو، و فشار نیاز دستگاه‌ها و سازمان‌ها برای دست‌یابی به محتوای مدون آراء شهید مطهری برای تصمیم‌سازی‌ها و برنامه‌ریزی-ها از سوی دیگر، در یک شرایط خاص صورت می‌گرفت.

اما، جنجال مرموز چند وب‌سایت معلوم الحال لیبرال، با یک تیتر دروغ، فضایی غیر اخلاقی را پدید آورد. و تلاش گسترده‌ای شد تا با گزینش برخی جملات و گرفتن مصاحبه از برخی دانشمندان و عالمان که از چند و چون مسأله بی‌اطلاع بودند، بازار بازی‌های سیاسی خود را گرم کنند اینان کسانی هستند که سعی دارند در فضای غیر اخلاقی ژورنالیسم سایبر، جملاتی را از کلام دیگران گزینش کنند، و نسبت به آن جملات، سایرین را به واکنش وادارند تا این‌گونه قلمداد شود که امثال عباسی رودر‌روی روحانیت هستند.

روحانیت متعهد و پیش‌رو و متقی، بصیرتر از آن است که اسیر این فضاسازی‌ها بشود، به ویژه این‌که در رأس حرکت و نهضت خود، امام جامعه و ولی امری را می‌بیند که در ترسیم افق‌های دور و مقصد متعالی این امت، در عین حال که بر آزاداندیشی تاکید می‌نمایند، همواره از کشاندن مباحث نظری و تضارب آراء از محافل علمی به کوچه و خیابان تحذیر داده‌اند.

• ج- درد جان‌کاهِ دیدن سند 800 صفحه‌ای «امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران» که پس از سال‌ها تحقیق در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، با پول بیت‌المال و با آرم آن نهاد تابع مجمع تشخیص منتشر شده است و در صفحه‌ی 782 آن، پس از یک بررسی طولانی آمده است که «پس از بررسی انواع مکاتب اقتصادی در این مطالعه و ارزیابی آنها از منظر اسناد فرادستی نظام از جمله اهداف اقتصادی سند چشم‌انداز و سیاست‌های کلی ابلاغی در برنامه‌های چهارم و پنجم توسعه به ویژه سیاست‌های کلی اصل 44 قانون اساسی، به نظر می‌رسد که نظریه‌های مکاتب نهادگرایان و کینزی‌های جدید با الگوی مطلوب توسعه در جمهوری اسلامی ایران قرابت بیشتری داشته باشند.» هر دلسوز انقلاب اسلامی را به تحرک وا می‌دارد که وقتی مجمع تشخیص مصلحت نظام در نهاد مطالعاتی تصمیم‌ساز خود، به مکتب امانیستی، لیبرالیستی و سکیولاریستی نئوکینزی‌ها در تنظیم معاش و معاد این امت خداجو و شهیدپرور می‌رسد، پس خود باید کاری بکند و این نقیصه را در نظام بزداید، دیگر جایی برای واکنش به رفتارهای غیر اخلاقی وب‌سایت‌های «تفرقه افکن» باقی نمی‌ماند. گردانندگان این وب‌سایت‌ها که به لیبرال بودن شهره هستند، طبیعی است که باید چنین بازی‌هایی را آغاز نمایند. اما برای ما که با شهدا، امام شهدا، و هم‌چنین امام بیداری مسلمین، عهد و پیمان بسته‌ایم که در صحنه باشیم و برای استمرار این بیداری، جان خود را فدا نماییم، سرگرم شدن به این بازی‌ها، غفلت و خسارت است، یعنی همان خواسته‌ی شیطان. و این از ما به دور باد که در مسیر خواسته‌ی شیطان قرار بگیریم. انشاءالله







































۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

پاسخ مفصل و علمی حسن عباسی به انتقادات اخیر + تصاویر و نمودارها

پایگاه 598-جنجال مرموز چندوب‌سایتبا تیتری دروغ، فضایی غیر اخلاقی را پدید آورد و تلاش گسترده‌ای شد تا با گزینش برخی جملات و گرفتن مصاحبه از برخی دانشمندان و عالمان که از چند و چون مسأله بی‌اطلاع بودند، بازار بازی‌های سیاسی خود را گرم کنند اینان کسانی هستند که سعی دارند در فضای غیر اخلاقی ژورنالیسم سایبر، جملاتی را از کلام دیگران گزینش کنند، و نسبت به آن جملات، سایرین را به واکنش وادارندتا این‌گونه قلمداد شود که امثال عباسی رودر‌روی روحانیت هستند.

روحانیت متعهد و پیش‌رو و متقی، بصیرتر از آن است که اسیر این فضاسازی‌ها بشود، به ویژه این‌که در رأس حرکت و نهضت خود، امام جامعه و ولی امری را می‌بیند که در ترسیم افق‌های دور و مقصد متعالی این امت، در عین حال که بر آزاداندیشی تاکید می‌نمایند، همواره از کشاندن مباحث نظری و تضارب آراء از محافل علمی به کوچه و خیابان تحذیر داده‌اند.

حسن عباسی در جلسه‌ی 337 (24/1/91) از سلسله جلسات دوره‌ی طرح‌ریزی استراتژیک در دانش دکترینولوژی، به بررسی و نقد مباحث مطرح شده در فضای سایبر، در روزهای اخیر، پیرامون یکی از اظهار نظرهای خود پرداخت.

اخیراً دو- سه وب سایت با هویت خاص، با بریدن یک قطعه‌ی 18 دقیقه‌ای از یک سخنرانی مربوط به دو سال پیش، که در آن عباسی به پرسش یکی از حاضران در خصوص فلسفه و نسبت آن با حکمت، و نقش آن در مبانی نظری نظام جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد، و سپس چیدن چند فراز گزینشی آن در صفحه در ذیل یک تیتر دروغ، واکنش‌هایی را در میان جامعه‌ی فلسفی طلب کردند. عباسی در واکنش به این رفتار مرموز و غیراخلاقی در فضای سایبر، ضمن مشکوک دانستن نیت گردانندگان این وب سایت‌ها در انعکاس گزینشی این مطالب با تیتر دروغین، اذعان کرد اهداف آن‌ها هرچه هست، یقیناً این‌گونه اطلاع‌رسانی مبتنی بر تقوای ژورنالیستی نیست. وی در 12 محور به بررسی و تشریح مبحث تمایز فلسفه از حکمت پرداخت:

•1- عباسی، مقدمه‌ی مباحث خود را با این نکته آغاز کرد که هیچ‌گاه در دو دهه‌ی اخیر، سیاست پاسخ به مسایل علمی و فلسفی، از راه طرح در فضای ژورنالیستی را در پیش نداشته، و اذعان کرد که قائل نیست آن‌چه در یک جمع کوچک، با فرصت مبسوط امکان ارائه و نقد و نظر می‌یابد را می‌توان در یک فضای ژورنالیستی ارائه کرد. لذا اقدام غیراخلاقی کسانی که در وب سایت‌های معلوم‌الحال، با بریدن یک قطعه و گزینش مطلب، سپس انتخاب یک تیتر دروغین، و در نهایت، به سراغ این و آن رفتن، و آن‌ها را به واکنش واداشتن، هر هدفی می‌تواند داشته باشد، جز اطلاع‌رسانی. و الا چرا مبحثی که در یک جمع در یک محیط علمی مطرح می‌شود، باید به صورت گزینشی، دو سال بعد دستاویز بازی‌های غیراخلاقی ژورنالیستی شود. در همین هجده دقیقه گزارش بخش کوچکی از آن پرسش و پاسخ، در کدام جمله و در کجای آن آمده است که «جوادی آملی باید با من مناظره کند»؟ وقتی یک گزارش، از تیتر آن دروغ و مخدوش است، نیازی به پاسخ ندارد.

وی با تعجب ادامه داد: برای من اقدام غیراخلاقی این وب سایت‌ها تعجب برانگیز نیست و حتماً اینان برای اقدامات خلاف اخلاق خود و تیترهای دروغین و محتواهای گزینشی خود، در قیامت و در صحرای محشر پاسخی خواهند داشت. اینان آن‌قدر حقیرند که حتی ارزش شکایت به محاکم قضایی را نیز ندارند. اما تعجب من از این است که چرا تعدادی عالم و دانشمند در بازی اینان وارد شدند و در زمین خود، با قواعد این افراد بازی کردند!؟ چگونه عالمان و دانشمندانی که پیشه‌ی آن‌ها فلسفه است، غیرفلسفی وارد شدند. آیا تقوای فلسفی این است که صرف یک تیتر دروغین، و یک رشته جملات گزینش شده، این‌گونه حیثیت حرفه‌ای و فکری خود را ملعبه‌ی دست خناسانی سازند که با اهدافی غیر از اطلاع‌رسانی، خبرها را جعل می‌کنند؟ وقتی فاسق یا منافقی خبری آورد، آیا در صحت و سقم، و چند و چون، و ابعاد آن نباید تعمق کرد!؟ این محل تعجب است که صاحبان بصیرت فلسفی وارد بازی «سایبرشارلاتانیست»ها شوند. روزی مقام معظم رهبری به برخی حرکات این چنینی در فضای روزنامه-نگاری اواخر دهه‌ی 70 قید شارلاتانیسم مطبوعاتی را اتلاق فرمود، و امروز همان رویه را می‌توان دید که در فضای سایبر، با شدت و عمق بیشتر صورت می‌گیرد.

البته برخی دوستان که به دفاع از فلسفه، وارد بازی این شارلانیست‌ها شد، خوب است به سه نکته عنایت داشته باشند:

• الف- دفاع بد آنان از فلسفه که نه، بلکه دفاع بد از نام‌های بزرگ فلسفی مانند مرحوم ملاصدرا و مرحوم علامه طباطبایی، بیش از آن که به نفع فلسفه و این بزرگان فلسفه باشد، موجب وهن فلسفه شد.

قاعده این است که برای تخریب کسی یا اندیشه‌ای، از آن بد دفاع کنند.

• ب- کسی (عباسی) در یک جلسه، در پاسخ به پرسشی، یک نظر داده است و یک مطالبه کرده است: نظر او این بوده و هست که فلسفه، حکمت نیست، بلکه فلسفه تابعی از حکمت است، و آن‌چه در قرآن حکمت نامیده می‌شود مفارق از فلسفه است. مطالبه‌ی او نیز این است کسانی که می‌گویند انقلاب اسلامی مبتنی بر فلسفه‌ی ملاصدرا است، پس در استمرار حرکت انقلاب اسلامی، در دهه‌ی چهارم عمر جمهوری اسلامی که عصر نظام‌سازی آن با هدایت امام خامنه‌ای سمت و سوی دقیق‌تری یافته است نیز، اندیشه‌ی صدرایی باید متقبل تولید و ارائه فلسفه‌های مضاف مورد نیاز جامعه و حکومت شود. آیا این مطالبه، نابجا است!؟ این از لوازم پای‌بندی یک حکومت و جامعه به یک مکتب فکری، و متقابلاً از تعهد مکتب فکری، به جامعه و حکومت برآمده از آراء خویش محسوب می‌شود.

آیا مثلاً در انقلاب کبیر فرانسه، ایدئولوژی لیبرالیسم و ناسیونالیسم، انقلاب آن کشور را از نظر فکری تغذیه کردند، سپس از بار مسئولیت شاخه خالی کرده و فلسفه‌های مضاف در حوزه‌های گوناگون فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، هنری، اقتصادی، نظامی، و .... را به سایر ایدئولوژی‌ها و نحله‌ها سپردند!؟

یا مثلاً مارکسیست‌ها در شوروی و کوبا و کره شمالی و سایر کشورهای کمونیست، با ایدئولوژی مارکسیسم انقلاب کردند، و پس از انقلاب مثلاً ایدئولوژی لیبرالیسم را پیاده کردند!؟ هر کشوری چنین شد، از اساس انقلاب خود فاصله گرفت.

اکنون جمهوری اسلامی نیز که برای مبانی اقتصادی آن، رویه‌های نئوکینزی، یا فریدمنی تجویز می‌شود، آیا با همان مشکل استحاله‌ی فکری روبرو نخواهد شد؟! اگر از دوستان صدرایی مطالبه شد که اندیشه و مکاتب موضوعی و کاربردی را نیز از بطن تفکر مکتب صدرا به جامعه و نظام تحویل دهید، با دامنه‌ای از واکنش‌های غیرفلسفی و غیرمنطقی روبرو می‌شوید که شماها ضد فلسفه هستید و این چه انتظاری است که شما متوقع‌اید که از متن اندیشه‌ی صدرا- طباطبایی، مکتب اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره درآید.

مفهوم هنر برای هنر، علم برای علم، و فلسفه برای فلسفه، در خود غرب نیز به چالش کشیده شده است. لذا مقوله‌ی فلسفه برای فلسفه، یا معرفت برای معرفت مطرح نیست و اگر فلسفه‌ی متعهدی مدعی بود که انقلاب اسلامی را پشتیبانی فکری کرده است، طبیعتاً بایستی متعهد به استمرار حرکت آن در موضوعات متعدد فلسفه‌ی مضاف باشد و نمی‌تواند در فضای انتزاعی خود، اسیر مقوله‌ی معرفت برای معرفت بماند. زیرا در این صورت، فلسفه‌ها و معرفت‌های بیگانه، در قالب مکاتب فکری معارض با اساس اسلام، با استفاده از خلاء پیش آمده، خود را تحمیل و جای‌گزین نموده، و چون متعهد به اسلام و تفکر الهی نیستند، و متعهد و محصور در پیش‌فرض‌هایی مغایر با اسلام هستند، در نتیجه به استحاله‌ی نظری جمهوری اسلامی منتج می‌شوند.

خب! با این اوصاف، آیا جای مطالبه‌ی فلسفه‌های مضاف و سپس اندیشه‌های کاربردی برای بخش‌های مختلف نظام اسلامی، از کسانی که داعیه‌دار صدرایی بودن انقلاب هستند، نیست؟

• ج- نظر ارائه شده، که فلسفه را نباید حکمت تلقی کرد بلکه مولود و تابع آن است، و مطالبه‌ی صورت گرفته، که صدرائیون باید پاسخگوی خلاء تئوریک نظام در منابع خمسه‌ی قدرت ملی، یعنی فرهنگ، سیاست، اقتصاد، دفاعی و اجتماعی باشند، بخشی از دو خواسته‌ی مقام معظم رهبری است: نظر ارائه شده، در چهارچوب مباحث آزاداندیشی و جنبش نرم‌افزاری و نهضت تولید علم مورد نظر رهبری است. مطالبه‌ی صورت گرفته نیز در چهارچوب جنبش مطالبه‌ی عدالت است. اگر عدالت یعنی این که هر چیز سرجای خود، باید پرسید آیا اقتصاد نئوکینزی و فریدمنی، در محل معیشت مردم در حکومت دینی در جای خود است یا اندیشه‌ی وارداتی است؟

آن‌چه در آن ارائه‌ی نظر و سپس مطالبه‌ی مزبور آمده است، مطالب جدیدی از سوی ما نیست و در ده سال اخیر در تئوریزه نمودن این موارد و مستندسازی و تدریس آن‌ها تلاش گسترده‌ای صورت گرفته و طرح این نکته که فلسفه با حکمت قرآنی تمایز چشمگیری دارد محمل مطالعات و تحقیقاتی بوده است که بارها طرح شده و برای اهل نظر از دانشجویان و طلاب، تا بسیاری از استادان، شناخته شده و آشنا است.

• 2- عباسی سپس به نقیصه‌ی فقدان روی‌کرد اتیمولوژیکال یا ریشه‌شناختی به مطالعات فلسفی و هم‌چنین حکمی در ایران امروز پرداخت. به اعتقاد وی، مطالعات فلسفی ایران، ترمینولوژیکال آغاز می‌شود. از آن‌جا که ابزار اصلی علوم انسانی عموماً و فلسفه خصوصاً، مفاهیم و واژگان هستند، یک اندیشمند ایرانی مجبور است بیش از سایر دانشمندان جهان، در حوزه‌ی مفاهیم تلاش کند. زیرا تفکر در پهنه‌ی علمی ایران به ویژه در قرن اخیر، سه‌زبانه بوده و هست و خواهد بود. به دلیل غلبه‌ی فرآورده‌های اندیشه‌ی غرب در حوزه‌ی فلسفه، به ناچار بایستی با مفاهیم آن از ریشه‌های یونانی- لاتینی- آلمانی- و حتی بعضاً فرانسوی نیز آشنا بود، والا با ترجمه و برابر نهاد در مقابل این مفاهیم، امکان دریافت منظور آن فیلسوف ممکن نیست. از سوی دیگر، به دلیل حضور آموزه‌های اسلام در پهنه‌ی تفکر انسان مسلمان ایرانی، بایستی با ریشه‌ی واژگان عربی موجود در قرآن و احادیث و روایات آشنا بود. این مرحله، از مرحله‌ی قبلی، یعنی تعمق در ریشه‌های واژگان غربی دشوارتر است، زیرا مفاهیم عربی موجود در قرآن و روایات، در دامنه‌ی زبان‌های سامی، عبری، سریانی، آرامی، حبشی، و موارد این‌چنینی باید ریشه‌شناسی شود، حال آن که تلاش‌های گذشتگان در کتاب‌های معظم لغت که در حال حاضر در اختیار ماست، کفاف پژوهش‌های بنیادین امروزی ما در پاسخ به مشکلات و پرسش‌های معرفتی کنونی را نمی‌دهد. غربی‌ها در حوزه‌های زبانی خود تلاش‌های گسترده‌تری انجام داده‌اند و آموختن یافته‌های آن‌ها آسان‌تر است، اما در حوزه‌ی مفاهیم عربی که حساسیت آن به ویژه به عنوان زبان وحی برای اندیشمند ایرانی بیشتر است، در دوره‌های اخیر تلاش در خور توجهی نشده است. در گام سوم نیز بالاخره انسان ایرانی به زبان فارسی شناخته می‌شود. ضعف مفرط موجود در حوزه‌ی ریشه‌شناسی واژگان فارسی در میان ما، موجب شده است که فارسی اندیشیدن با مشکل مواجه شود.

پس اندیشمند ایرانی، باید بتواند غربی- قرآنی- فارسی بیندیشد و چون ابزار اندیشه، واژگان و لغات و مفاهیم هستند، مخدوش بودن و آشفتگی در دامنه‌ی مفهومی یک اندیشمند، به آشفتگی اندیشه‌ی او منتج می‌شود. از این رو کار اندیشمند ایرانی، نسبت به همکاران خود در غرب یا جهان عرب، یا شرق، بسیار دشوارتر است.

• 2- این آشفتگی دامنه‌ی مفهومی در ایران امروز به ویژه در مفهوم فلسفه و حکمت، آن‌چنان است که موجب آشفتگی در تفکر فلسفی و حکمی، و در نتیجه مخدوش شدن تفکر فلسفی و تعقل حکمی شده است.

در این آشفته بازار Reason را هم‌چون عقل قرآنی ترجمه کرده و سپس معادل خرد فارسی می‌فهمند. یا Justice را عدالت خوانده و Law را حقوق ترجمه می‌کنند و True را حقیقت می‌خوانند. Health را سلامت قرآنی ترجمه کرده‌اند و cooperation را تعاون می‌شناسند. نفس قرآنی را در فارسی جان می‌خوانند و در تفکر فلسفی آن را soul می‌نامند. از سوی دیگری psyche را در فارسی روان ترجمه می‌کنند، در حالی که این واژه در فارسی معادل روح در عربی است، در نتیجه psyche یونانی را معادل روح می‌گیرند، حال آنکه روح عربی را غربیان به مفهوم spirit می‌شناسند. در حالی‌که غربی‌ها دو مفهوم Mind و Heart را برای ذهن و قلب به کار می‌برند، در فارسی دل را معادل هر دو می‌بینیم، بالاخره مشخص نیست دل همان ذهن است یا قلب یا هر دو یا هیچ کدام. وجود چندهزار مفهوم اساسی برای تفکر که در سه حوزه‌ی زبانی غربی، فارسی و عربی، مورد استفاده‌ی اندیشمند ایرانی است، در حالی که «برابر نهاد» آن‌ها در مقابل یکدیگر، اغلب مخدوش و نارساست، نتیجه‌ای جز مخدوش بودن بسیاری از نظرات دانشمندان و متفکران پیشین، و هم‌چنین مطالعات علمی- فلسفی کنونی را در بر نداشته و ندارد. در واقع این چندهزار مفهوم در این سه حوزه‌ی زبانی که باید تسهیل کننده‌ی تفکر باشند و ظرفیت فکری اندیشمند ایرانی را سه برابر اندیشمندان دیگر جوامع نشان دهد، عملاً به دلیل این آشفتگی در «برابر نهاد» آنان، کلیت تفکر را دچار خدشه و آسیب نموده و زایش فکری در حوزه‌ی علوم انسانی، برای برآوردن نیازهای جامعه را مختل و معطل ساخته است.

یکی از مصادیق اساسی این خلط و خدشه را می‌توان در دو مفهوم حکمت و فلسفه دید.

• 3- فلسفه را غربی‌ها در ترکیب دو مفهوم فیلو و سوفیا به معنی دوستداری دانش می‌گیرند. آن‌ها مفهوم دیگری دارند که Wisdom خوانده می‌شود و در عربی، معادل تقریبی حکمت شناخته می‌شود. پس نزد غربی‌ها فلسفه و ویزدام دو مفهوم متباین هستند.

• 4- حکمت از نظر قدمت، دیرین‌تر از مفهوم فلسفه در یونان است. فلسفه در یونان به سختی می‌تواند قدمتی 2600 ساله برای خود سندسازی و جست و جو کند، اما قدمت حکمت بسیار فراتر از آن است. عملاً فلسفه مولود حکمت است، یا به بیان دقیق‌تر، فلسفه، فروکاست Reduction حکمت است.

• 5- حکمت، در دامنه‌ی زبان‌های سامی پدید آمده و ظاهراً ریشه‌ی آن در زبان آرامی است، اما در همه‌ی زبان‌های آرامی، سریانی، عبری، حتی اکدی و عربی به کار می‌رفته است. تحول این واژه در سامی شمالی و جنوبی متفاوت بوده است. این تحول، ماجرای ساده‌ای دارد. در محیط جغرافیایی ابراهیمی و انبیاء(ع) پس از او، از لبنان و سوریه و عراق کنونی، تا عربستان و یمن و مصر و حبشه، در حوزه‌ی معرفت مؤمنانه، هر شیئی، دارای معنایی بود، که آن معنا، غایت آن پدیده محسوب می‌شد. در واقع آن معنا، هدف خلقت و پیدایش آن شیء بود. در این تلقیِ معرفت مؤمنانه در ادیان ابراهیمی، راز یافتن معنا در هر شیئ و هر پدیده‌ای، در مفهومی به نام «آیه» نهفته بود. آیه یا نشانی، همان علامتی است که در شیئ حبس شده است. در معرفت مؤمنانه، هر شیئ و هر پدیده‌ای در عالم، نشانی خاصی از یک پیام است. آن گونه که سعدی سروده است:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورق‌اش دفتری است معرفت کردگار

در نگاه سعدی، هر برگ درخت، دفتری برای شناخت خداست. چه کسی این دفتر را درک و دریافت می‌کند؟ سعدی این درک و دریافت را به هوشیار یا همان حکیم احاله می‌کند. رؤیت این نشانی‌ها در هر شیئ و دریافت و درک آن‌ها، «حِکم» نامیده می‌شد.

از این رو حکمت شکل گرفت:

الف- همه‌ی پدیده‌ها و اشیاء در عالم در ظاهر و باطن و صیرورت خود دارای معنا هستند.

ب- این معنا، از طریق نشانی و برهانی که در شیئ رؤیت می‌شود، قابل دریافت و درک است. به این نشانی و علامت و برهان، آیه گفته می‌شود. روند رؤیت و درک این آیه‌ها حکم نامیده می‌شد.

ج- رؤیت و دریافت و درک این آیه‌ها و نشانی‌ها در همه‌ی پدیده‌ها در پهنه‌ی گیتی و هستی، حکمت خوانده شد.

د- حکیم، شخص فرزانه‌ای بود که بصیرت لازم برای رؤیت و دریافت آیه در اشیاء را داشت.

تحول واژه‌ی حِکم و حکمت، از محدوده‌ی سامی شمالی به سامی جنوبی کشیده شد. در سامی جنوبی متاثر از زبان آرامی، از واژه حکم، حُکم پدید آمد. روند رؤیت و درک آیه‌ها در اشیاء «حِکم» خوانده می‌شد. در منطقه‌ی سامی جنوب، از این حِکم‌ها که هر کدام یک قاعده بودند، حُکم برخاست که در واقع قانون بود. مثلاً اگر قابیل، پس از کشتن برادرش هابیل، نمی‌دانست که با پیکر او چه کند، با مشاهده‌ی عمل کلاغ در کندن زمین و دفن اشیاء و مردار، از این رفتار کلاغ به عنوان آیت و نشانی استفاده کرد و دریافت که باید جسد برادرش را در زمین دفن کند. رفتار طبیعی کلاغ در متن خود دارای معنا بود. این معنا در قالب آیت، هم-چون علامتی در رفتار کلاغ حبس شده بود. روند رؤیت و دریافت این معنا از سوی قابیل «حِکم» و حکمت بود. از این حِکم که قاعده بود، قابیل «حُکم» دفن جسد هابیل را استنتاج کرد.

مفهوم «حکومت» نیز از واژه‌ی «حُکم»، متاثر از زبان آرامی پدید آمد، که اِعمال فرمان‌روایی مبتنی بر «حُکم»های برگرفته از حکمت تلقی می‌شد.

لذا حکم و حکمت در حوزه‌ی زبانی سامی شمالی پدید آمد و در مسیر تحول و زایش خود، در حوزه‌ی سامی جنوبی به حُکم و حکومت تفکیک شد.

• 6- پس از یک دوره‌ی طولانی بیش از هزار ساله، این تلقی در یونان عصر پس از اسطوره‌گرایی، با یک بدیل موجه شد. دانشمندان ملطی، در غرب ترکیه‌ی کنونی، با روی‌کردی مادی به طبیعت، پرسش از ماده‌المواد، و ماده‌ی اولیه‌ی پدیدآورنده‌ی عالم و هستی را مطرح کردند. در این جا دیگر رؤیت معنا در پهنه‌ی طبیعت و گیتی مطرح نبود، بلکه ماده‌ی اولیه‌ی ذهنی شاکله‌ی عالم مد نظر بود. این ماده‌ی اولیه را یونانیان «آرخه» نامیدند. آرخه در تلقی ملطیون به عناصر اربعه‌ی آب و آتش و خاک و هوا محدود شد، یعنی عنصر کیفیت ماده. اما نزد دیگران، لوگوس یا به تعبیر عرب‌ها لغت، ماده‌ی نخستین معرفی شد. فیثاغور و فیثاغوریان، ماده‌ی اولیه و آرخه را نه لوگوس یا کیفیت، که به کمیت یا «عدد» شناختند. از صفر تا نه، ده عدد، ماده‌ی نخستین هستند که امروز بشر غربی با دو عدد آن یعنی صفر و یک در نظام دیجیتال، کامپیوتر و فضای سایبر را رقم زده است.

کمیت و کیفیت و لوگوس که اجزای شاکله آرخه در تلقی‌های گوناگون بودند، اساساً اعتباریاتی ذهنی بیش نبودند. روند پدیدار شدن این ریشه‌های سه‌گانه از بذر آرخه، توسط «الثئا» رقم خورد. در تلقی یونانیان، عالم آن‌به‌آن خود را آشکار و نهان می-کند.



این «لثئا» و «الثئا» یا لحظه به لحظه مخفی و علنی کردن مستمر و مداوم عالم، روند ریشه زدن بذر آرخه بود. از بذر آرخه که در اثر الثئا شکافت و ریشه دوانید، متافیزیک پدید آمد. در این مرحله، انسان یونانی از میتوس به لوگوس رسیده بود. ریشه‌ی معرفتی حاصل از آرخه، به مرور جوانه زد و فوزیس را رقم زد، همان فیزیک.

در این مقطع آیه به آرخه فروکاست شده بود و با آن، حکمت نیز نزد یونانیان به فلسفه فروکاست شد. رؤیت و دریافت استوار معنا در اشیاء و پدیده‌ها، با فروکاست لفظ، در نتیجه به فلسفه یا دوستداری دانش فرو غلتید. ظاهراً بشر غربی رؤیت و دریافت معنا از عالم را در پهنه‌ی طبیعت دشوار یافت و راه ساده را برگزید: مطالعه‌ی خود عالم طبیعت، برای شناخت آن، نه برای دریافت معنا.

دو هزار سال بعد، دکارت فرانسوی اذعان کرد که فلسفه درختی است که ریشه‌ی آن متافیزیک، تنه‌اش فیزیک و شاخه‌‌هایش دانش‌ها هستند. سیصد سال پس از او هایدگر مدعی شد که درخت مورد نظر دکارت، در زمین و آسمان که معلق نیست، بلکه در زمین «وجود» ریشه دارد. درخت فلسفه که در زمین وجود با آرخه یا ماده‌ی اولیه‌ی عالم آغاز کرد، در نهایت به میوه‌ی «تخنه» رسید، همان تکنیک، که تکنولوژی محصول آن است. حرکت کامل فلسفی از آرخه در قلب متافیزیک تا تخنه به عنوان میوه‌های فیزیکال این درخت، اکنون به اتمام رسیده است: بشر غربی محصول درخت یا همان تکنولوژی را از باغ فلسفه چیده و روانه‌ی بازار می‌کند، دیگر او رغبت چندانی به ریشه‌ی درخت که متافیزیک خوانده می‌شد یا حتی تنه‌ی آن ندارد. جمله‌ی ریچارد رورتی، فیلسوف پراگماتیست آمریکایی در تهران در 1383 بسیار شفاف بود: فلسفه نردبانی بود که غرب از آن بالا رفت و سپس آن را به کناری نهاد.

روند «آرخه مبنا» در درخت فلسفه، لاجرم 2350 سال بعد به تلقی داروینی از عالم در غرب انجامید. داروینیسم فرجام اجتناب-ناپذیر آرخه مبنایی در فلسفه‌ی غرب بود.

تثلیث آرخه در عصر یونان باستان، یعنی کمیت، کیفیت و لوگوس نیز به عنوان روش، خود را بر علم و دین و تفکر در همیشه‌ی غرب در 2500 سال گذشته تحمیل نموده است. تثلیث مسیحی پدر، پسر، روح‌القدس یا همان اقنوم‌های سه‌گانه، تثلیث هگلی‌تز، آنتی‌تز و سنتز، تثلیث فرویدی اید، ایگو سوپر ایگو، تثلیث داروینی آرخیا، باکتریا و یوکاریوتا، و سایر تثلیث‌های فرهنگ و علم غربی، ذاتی ریشه‌ی درخت فلسفه بوده و هست.

• 7- اما در همان عصر انتقال از میتوس به لوگوس، و جنبش ملطیون، افلاطون تلاش کرد برزخ ویژه‌ای میان حکمت و فلسفه ایجاد کند که موفق نبود و بلافاصله از سوی شاگردش ارسطو به چالش کشیده شد.

افلاطون، «آیه» را نه به «آرخه»، که به «آیدوس» تحویل کرد. آیدوس یا دیدار معنا در ماده، یک تلقی نازل شده و فروکاهیده‌ی آیه بود. در آیه، رؤیت انگشت اشاره‌ی خدا در تک‌تک پدیده‌ها و اشیاء، برای شناخت هستی و خدای هستی مطرح بود، اما در آیدوس افلاطون، انگشت اشاره‌ی خدا حذف شد. آیدوس صرفاً مرجع عینی مفاهیم کلی بود که هم‌چون آیه، مستقل از تفکر انسان مقرر بود. آیدوس چگونه باید کشف می‌شد؟ بر خلاف آیه که رؤیت آن غالباً نیازمند تقوا و تزکیه‌ی نفس بود، آیدوس افلاطونی در روند دیالکتیک نه رؤیت، که کشف می‌شد. آیدوس یا ایدیا، و یا همین ایده در عصر کنونی، نتوانست نقش آیه را ایفاء کند، چون خود آن از معنا تهی شد. هر چند آیدوس افلاطونی، 2400 سال بعد، در فلسفه‌ی فنومنولوژی هوسرل، با یک انقلاب کپرنیکی روبرو شد و کاملاً دچار دگرگونی شد، به گونه‌ای که به آگاهی انسان رجعت کرد. در واقع در تلقی هوسرل، آیدوس مستقل از آگاهی انسان وجود ندارد.

آیدوس افلاطون با تلقی امروزی، ابژکتیو، و آیدوس هوسرل سوبژکتیو بود. کما این‌که «آیه» در معرفت مؤمنانه که حکمت را رقم می‌زند در هزاره‌های اول و دوم قبل از میلاد عیسی(ع)، با تلقی امروزی، ابژکتیو بود و آرخه‌ی یونانی که درخت فلسفه را پدید آورد، سوبژکتیو.




• 8- فلسفه فروکاست حکمت است. لذا هیچ‌گاه نمی‌توان آن را با حکمت یکی دانست. فلسفه درختی است که نسبت به فیلسوف متعلَّق است. اما حکمت، جنینی است که با حکیم منطبق و به حکیم متعلِق است. اندیشمندان مسلمان که به غلط فلاسفه‌ی غرب را حکیم می‌خوانده‌اند، دچار خبط عظیمی در تفکر بوده‌اند. عنوان کتاب فروغی، فاجعه‌ای عظیم بود: «سیر حکمت در اروپا». این برابر دانستن فلسفه با حکمت از کجا نشأت می‌گیرد؟ کافی است سری به دپارتمان‌های فلسفه در دانشکده‌های ادبیات زده شود، و در آن‌جا سراغ درس اتیمولوژی برای دانشجویان فلسفه گرفته شود. نه تنها دانش‌جوی فلسفه، در هیچ مقطعی ریشه‌شناسی یا اتیمولوژی مفاهیم اصلی فلسفه را نمی‌آموزد، که حتی درس کم‌اثر اصطلاحات فلسفی نیز چندان جدی نیست. در جامعه‌ای که اتیمولوژیست‌های فلسفی و حکمی آن نایاب باشند، برابر دانستن فلسفه و حکمت، و بسیاری مفاهیم دیگر، طبیعی خواهد بود.

• 9- مصیبت اینجاست که نه تنها در هزاره‌ی گذشته در ایران، فلسفه را با حکمت یکی انگاشته‌اند، بلکه حکمت قرآنی را نیز فلسفه خوانده‌اند. اصرار عجیبی بر مفهوم فلسفه دارند و در پاسخ به این پرسش که فلسفه با حکمت قرآنی یکی نیست، چه اصراری به این برابر نهادن دارید، بلافاصله با حربه‌ی نکوهش فلسفه‌ستیزی وارد عرصه می‌شوند. یکی دانستن حکمت با فلسفه، حکمت‌ستیزی حکمت در قرآن حکیم، حدوداً در یازده حوزه در بیش از 116 آیه‌ی مرتبط آمده است:

الف- خدا حکیم است. به جای کلمه‌ی حکیم، واژه‌ی فیلسوف بگذارید: خدا فیلسوف است!؟
ب- خدا به انبیاء (ع) کتاب و حکمت را تعلیم داد. بخوانید خدا به انبیاء(ع) کتاب و فلسفه را تعلیم داد.
پ- خدا کتاب و حکمت را نازل می‌کند. جای حکمت در این آیه، فلسفه بگذارید.
ت- در آیه‌ی 1 سوره‌ی یونس: این است آیات کتاب حکیم. در تلقی مدافعان یکی بودن فلسفه و حکمت، این آیه می‌شود «این است آیات کتاب فیلسوف».
ث- قرآن حکیم. از دید فیلسوفان، این مفهوم قرآنی می‌شود: «قرآن فیلسوف!»
ج- حکمت بالغه. بخوانید فلسفه‌ی بالغه.
چ- در آیه 39 اسرا: خدا حکمت را وحی می‌کند.
ح- انبیاء(ع) به مردم کتاب و حکمت تعلیم می‌دهند. در تلقی روبه‌رو می‌شود: انیباء(ع) به مردم کتاب و فلسفه تعلیم می‌دهند.
خ- عیسی(ع): برای شما حکمت آوردم. در واقع عیسی(ع) فلسفه آورده است!
د- لقمان، داود، و سلیمان، حکمت داده شدند. در تلقی دیگران، یعنی فلسفه داده شدند و این سه تن فیلسوف هستند. غربی‌ها می‌گویند شرق نبی دارد و غرب فیلسوف.
ذ- در آیه‌ی 125 نحل: دعوت کن به راه رب خود، به حکمت ]نه به فلسفه[، به موعظه‌ی حسنه، و به جدال احسن. اگر قرار بود با فلسفه به راه خدا دعوت صورت گیرد، به دلیل جنگل آراء و مکاتب فلسفی، عجب پلورالیسم ویژه‌ای رقم می‌خورد. به قول حافظ:
جنگ هفتاد و ملت، همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند
ر- حکمت را خدا می‌دهد، که خیر کثیر است به هر کس داده شود. به او خیر کثیر داده شده است جز اولوالالباب کسی متذکر نمی‌شود. در نسبت با این آیه، این شبهه مطرح است که اگر حکمت خیر کثیر است که از سوی خدا داده می‌شود، چه طور این خیر کثیر به مارکس داده می‌شود و او به الحاد می‌‌رسد؟ خیر کثیر که به فوئرباخ داده می‌شود و او ماتریالیست می‌گردد. دیوید هیوم به عنوان غول فلسفی بریتانیا، که کانت را از خواب جزمی بیدار کرد، به عنوان یک ملحد، چگونه خیر کثیر به او داده شده است؟ آیا هم‌جنس‌بازی و اخلاق فاسدی که قوم لوط را در شهر سدوم با عذاب خدا مواجه ساخت، خیر کثیر، یا حاصل خیر کثیر است؟ در غیر این صورت چگونه می‌توان ویتگنشتاین و فوکو را به دلیل مشکلات اخلاقی این چنینی «حکیم» نامید؟

حکمت در قرآن که در محورهای 12گانه‌ی قید شده آمد، هیچ سنخیتی با فلسفه ندارد. اساساً لوازم خیر کثیر در فلسفه نیست، زیرا با هزار و یک آلودگی و انحراف و الحاد می‌توان فیلسوف شد، اما بدون ایمان و تقوا نمی‌توان حکیم شد. حکیم در اثر تقوا به فرقان می‌رسد و از آن به تفکیک و تمییز حق از باطل نایل می‌شود و به حقیقت دست می‌یابد.

حکمت فوق فلسفه است و فلسفه در ادامه‌ی حکمت و به تبع آن. نسبت حکمت و فلسفه، نسبت عدد یک و صفرهای پشت آن است. فلسفه بدون حکمت، صفری است که خوانده نمی‌شود.

•10- در مفهوم «فلسفه‌ی اسلامی»، دو نکته حائز اهمیت است:

الف- قید فلسفه‌ی اسلامی به این معناست که مدعیان آن باور دارند که فلسفه‌ی غیر اسلامی نیز وجود دارد. آن‌چه در دو فلسفه‌ی اسلامی و غیراسلامی مشترک و مقوم آن‌هاست چیست؟

ب- در قید اسلامی فلسفه‌ی اسلامی، چه چیزی از اسلام به عنوان لوازم جوهری یا عرضی فلسفه به کار رفته است که آن را اسلامی ساخته؟

در واقع ادعا این است که فلسفه‌ی یونانی، پس از هزار سال قدمت، در عصر اسلام، به جهان اسلام آمده و بومی شده است. چنین انطباق و بومی‌سازی، در دو حوزه باید صورت پذیرفته باشد:

- ابتدا در چهارچوب مفهومی، و سپس در چهارچوب تصوری:

در چهارچوب مفهومی فلسفه‌ی اسلامی کافی است به مفاهیم پایه توجه شود، این عدم انطباق به خوبی نمایان می‌گردد:

1) مفهوم فلسفه، که با حکمت قرآنی یکی گرفته شده است، حال آن‌که غربی‌ها به حکمت ویزدام می‌گویند و آن را از فلسفه جدا می‌دانند. فلسفه، فروکاست شده‌ی حکمت است، لذا نمی‌تواند با حکمت برابر باشد.
2) مفهوم آرخه و ماده‌المواد، با آیه در حکمت الهی و قرآنی یکی نیست. مدام در قرآن به وجود آیه یا نشانی و برهان در پدیده‌های هستی و وقایع اشاره شده است.

در قرآن هفت متعلق ایمان بر شمرده می‌شود که ایمان جامع مومن به هر هفت متعلق مزبور الزامی است. متعلق‌های ایمان به غیب، ایمان به خدا، ایمان به ملائک، ایمان به کتاب، ایمان به ارسال انبیاء(ع)، ایمان به آخرت و ایمان به آیات الهی.

منظور از آیات الهی و ایمان به آن، فقط آیه‌های درون سوره‌های قرآن حکیم نیست، بلکه منظور این است که در پهنه‌ی گیتی، همه‌ی اشیاء و پدیده‌ها و حرکت‌ها و صیرورت‌ها، نشانی و آیه هستند.

مومن در کنار ایمان به سایر متعلق‌های ایمان، بایستی به آیات الهی نیز ایمان داشته باشد.

در واقع اگر مومن چشم دل بگشاید و دیده‌ی آیت‌بین یابد، عملاً حکیم الهی است.

اما در فلسفه، از جمله فلسفه‌ی اسلامی، آیه به آرخه فروکاست یافته و دغدغه‌ی فیلسوف اسلامی نیز همان اعتباریات شاکله‌ی آرخه از لوگوس تا کمیت و کیفیت است. هر کجا فیلسوف مسلمان خلاف این عمل کرده است، او در آن‌جا حکیم است، زیرا فلسفه به ماهو فلسفه از اساس در آیت‌زدایی شکل گرفت و لحظه‌ای که در آرخه، پرسش از چیستی ماده‌ی اولیه را مطرح کرد، راه معنازدایی از طبیعت و هستی را در پیش گرفت و از وجود و ورطه‌ی موجود در غلتید.

اگر فلسفه چنین ظرفیتی داشت که نگاه آیت‌بین را در فیلسوفان پدید آورد، بایستی اکنون فیلسوفان جهان مؤمن‌ترین مردمان باشند، اما تاریخ فلسفه، خلاف این را نشان می‌دهد.

3) در فلسفه‌ی اسلامی، مفهوم فلسفه‌ی اولی، در برابر متافیزیک مطرح است. فلسفه‌ی غرب دو گزاره‌ی کاملاً مشخص دارد: فیزیک و متافیزیک.

در فلسفه‌ی اسلامی، طبیعه، مابعدالطبیعه، و ماوراءالطبیعه مطرح است.

اولاً فیزیک یا فوزیس معادل طبیعه و طبیعت نیست و در فلسفه، مفهوم ناتورا یا نیچر معادل طبیعه و طبیعت است. ثانیاً متافیزیک نیز معادل مابعدالطبیعه نیست، به همان دلیل نخست.

ثالثاً فلسفه نه تنها ظرفیت دریافت ماوراءالطبیعه را ندارد، بلکه چنین ادعایی نداشته و در عالم فلسفه غرب، کسی مدعی ترانس فیزیک یا اولترافیزیک نیست.

فلسفه‌ی اولی، همان متافیزیک است نه بیشتر، لذا نمی‌تواند به عرصه‌ی ترانس فیزیک که حوزه‌ی متعلق‌های ایمان در دین است ورود کند. در نتیجه فلسفه یا آن‌چه فلسفه‌ی اسلامی نامیده می‌شود، برخلاف حکمت، نمی‌تواند مدعی انطباق با دین شود.

حکمت به صورت ذاتی و جوهری، چون آیت‌مدار است، واجد روح دینی و ایمانی است. اما فلسفه به دلیل محصور بودن در فیزیک و متافیزیک چنین ظرفیتی ندارد.

4) فلسفه، همزاد و مترادفی دارد به نام ذهن Mind. ذهن غامض‌ترین مفهوم فلسفی در غرب است که هنوز هم نتوانسته-اند آن را تبیین کنند. با این مفهوم مبهم که هستی خود آن نیز شفاف و روشن نشده است، فلسفه تلاش کرد هستی و وجود عالم را بنمایاند. حتی در دهه‌های اخیر مدعی شدند که Mind is God ذهن خداست. اکنون فلسفه‌ی ذهن، بحرانی‌ترین حوزه‌ی اندیشه در میان رشته‌های علوم انسانی است.

در فلسفه‌ی اسلامی نیز این مفهوم مبهم و ناشناخته، مبنای همه‌ی فعل و انفعالات فکری است. در واقع فیلسوفان اسلامی، در مفهوم ذهن، پای خود را جای مطمئنی قرار نداده‌اند و این سنگ بنای سست، توان و ظرفیت لازم را ندارد. پرسشی که فلسفه‌ی اسلامی باید پاسخ دهد این است که اولاً تمایز ذهن در فلسفه اسلامی با Mind در فلسفه‌ی غرب چیست؟

و ثانیاً این مفهوم را که مفهومی غیر قرآنی است، معادل کدام مفهوم در قرآن قرار می‌دهند. در درون قلب، لایه‌های صدر و شغاف و فوأد، هر یک ممکن است بتوانند بخشی از ظرفیت ذاتی انسان را بنمایانند. اما یقیناً ذهن، ظرفیت و توان رقابت با فؤاد را ندارد. فلسفه‌ای که هستی خود را در بنای سست و مبهم ذهن نهاده است و وجود ذهنی را در ذهنی می‌جوید که هیچ نسبت و قرابتی با انسان‌شناسی قرآنی ندارد، چگونه خود را فلسفه‌ی اسلامی می‌خواند؟!

- اما چهار چوب تصوری:
انطباق و بومی‌سازی فلسفه با اسلام نیاز به انطباق چهارچوب تصوری و نظری خود با اسلام دارد.
چهار چوب تصوری و پارادایم فلسفه‌ی صدرایی در اسفار اربعه رقم خورده است. اسفار اربعه، سفرهایی است از خلق به حق و بازگشت به خلق:
سفر یکم: من الخلق، الی الحق.
سفر دوم: بالحق فی الحق (فی الحق، الی الحق)
سفر سوم: من الحق، الی الخلق بالحق.
سفر چهارم: بالحق، فی الخلق.
پارادایم اسفار اربعه، شبیه پارادایم افلاطون در مبحث غار است.
A. شخص با رؤیت سایه‌ها در ته غار، متوجه بیرون غار می‌شود. خود را رهانیده و به بیرون می‌رود.
B. در بیرون غار به کند و کاو و بررسی و شناخت می‌پردازد.
C. مجدداً، متعهدانه و ایثارگرانه به درون غار باز می‌گردد.
D. سپس دیگران را در ته غار آزاد می‌کند و با یکدیگر به بیرون غار، به سمت روشنایی می‌روند.







این دو پارادایم، شباهت ظاهری به یکدیگر دارند با این تفاوت که در سفر چهارم افلاطونی، شخص متعهد است دیگران را به بیرون غار ببرد، اما در اسفار اربعه، سفر چهارم سفر از خلق به حق نیست، بلکه سفر در خلق به حق است. در واقع او که کوله‌باری از معرفت به حق از سفر دوم آورده است، نیازی نمی‌بیند همه‌ی مردم در بند را برهاند و به حق ببرد، بلکه حق را به میان آن‌ها آورده است. در واقع در سفر چهارم صدرایی، مهدویت و ظهور دیده نمی‌شود. اگر سفر چهارم، سفر با خلق به حق بود، می‌شد مدعی مهدویت در آن گردید و انقلاب اسلامی را سفر چهارم صدرایی خواند، اما این پارادایم مخدوش است و عنصر امامت و ولایت در آن مغفول و محذوف است. شخص سفر کرده، متعهد به رهبری دیگران نیست و تنها شهروند مسئولی است که حق-مدارانه به خلق بازگشته و در میان آن‌هاست.

چهارچوب تصوری ناب اسلامی، بر چهار مفهوم هبوط و عروج، و نبوت و امامت استوار است. حذف یا غفلت از عنصر امامت در سفر چهارم صدرایی، انطباق پارادایم او را با چهارچوب تصوری قرآنی دشوار می‌سازد. از این رو نمی‌توان اسفار اربعه‌ی صدرایی را نقشه‌ی راه امام خمینی (ره) در انقلاب اسلامی دانست، زیرا ایشان مبتنی بر سفر چهارم، باید حق را به میان مردم می-آورد، نه این که مردم را به سوی حق ببرد.

کسانی که فیلسوف اسلامی خوانده می‌شوند، عمدتاً حکیم هستند: ابن سینای بخش‌هایی از «اشارات»، ملاصدرایی که بارها پیاده به حج می‌رود و در مقدمه‌ی تفسیرش بر سوره‌ی واقعه از ایستادن در سایه شکوه می‌کند، سایرین همه حکمای الهی هستند که باید از فلسفه‌هایشان متمایز شوند.

• 11- برخی اصرار دارند امام خمینی(ره) را که خود مدرس فلسفه‌ی صدرایی بود، به طور مطلق در این میدان مصادره کنند و حضرت ایشان را صرفاً فیلسوف بنمایانند. در حیات فکری هر متفکر مؤلف و صاحب مکتبی، همواره دو دوره وجود دارد. در فلسفه این قول مشهور است که در بیان آموزه‌های هر فیلسوف، بلافاصله می‌پرسند: مثلاً، کدام کانت؟ کانت دوره‌ی اول یا کانت دوره‌ی دوم؟ ویتگنشتاین اول یا دوم؟ ملاصداری یکم یا ملاصدرای دوم؟ در مورد امام خمینی(ره) نیز این پرسش صادق است. بله امام خمینی(ره) خود استاد فلسفه‌ بوده‌اند، اما کدام امام خمینی(ره) ؟ پاسخ این است: امام خمینی(ره) اوّل.

در واقع امام خمینی(ره) دوّم، از فلسفه عبور کرده بودند. در آذرماه 1365 دقیقاً دو سال و نیم قبل از رحلت جان‌گداز آن پیر مراد، در نامه‌ای به عروس گرامی‌اشان می‌نگارند:

«چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرورفتم و به جای رفع حجب به جمع کتب پرداختم که گویی در کون و مکان خبری نیست جز یک مشت ورق‌پاره که به اسم علوم انسانی و معارف الهی و حقایق فلسفی، طالب را که به فطرت‌الله مفطور است، از مقصد بازداشته و در حجاب اکبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از فصوص الحکم حکمتی دست داد، چه رسد به غیر آن‌ها که خود، داستان غم‌انگیز دارد.» امام خمینی(ره) دوّم، که در عصر دفاع مقدس این نکات نورانی را برای ما اهل حجاب نور و حجاب نفس، پدرانه به میراث و وصیت گذاردند، از اسفار اربعه-ی ملاصدرا، و فتوحات مکیه و فصوص‌الحکم ابن عربی این‌گونه یاد می‌کنند. ایشان در دیوان خود نیز بارها نسبت به فلسفه ابیاتی را سروده‌اند، مانند:

اسفار و شفاء ابن‌سینا نگشود با آن‌همه جرّ و بحث‌ها مشکل ما
با شیخ بگو که راه من باطل خواند بر حق تو لبخند زند باطل ما
گر سالک او منازلی سیر کند خود مسلک نیستی بود منزل ما

*****
آنان که به علم فلسفه می‌نازند بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبر آخر سرگرم شوند و خویشتن را بازند
*****
فاطی که فنون فلسفه می‌خواند از فلسفه فاء و لام و سین می‌داند
امید من آن است که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند
*****
با فلسفه ره به سوی او نتوان یافت با چشم علیل کوی او نتوان یافت

• 12- اما محور پایانی این جلسه، مسأله‌ی ضرورت بازتولید فلسفه‌ی مضاف در حوزه‌ی فلسفه، و حکمت‌های مضاف در حوزه‌ی حکمت، در راستای دو گزاره‌ی کلی است: ابتدا بسط نهضت علمی، برای تحول در علوم انسانی، و سپس پر نمودن خلاء تئوریک دستگاه‌های مختلف در نظام جمهوری اسلامی است.

• الف- دهه‌ی چهارم عمر جمهوری اسلامی، دهه‌ی پیشرفت و عدالت نامیده شده است. یکی از ضروریات تحقق این امر مهم، مسأله دست‌یابی به حکمت مضاف از یک‌سو، و فلسفه‌های مضاف از سوی دیگر است.

این ضرورت و حساسیت از کجا نشأت می‌گیرد؟ مبانی نظری در حوزه‌های گوناگون سیاسی- فرهنگی- اقتصادی و اجتماعی اگر مبتنی بر بنیان‌های فکری غیر الهی باشد، فرد و جامعه به پذیرش ولایت «دون‌الله» در می‌غلتد. حکیم الهی آیت‌الله جوادی آملی، در تفسیر آیات ابتدای سوره‌ی مبارکه اعراف می‌فرمود که: در این آیه می‌فرماید تبعیت کنید از آن‌چه انزال شده از سوی رب، و تبعیت نکنید از دون آن. الله را ولی خود قرار دهید. اتخاذ ولایت الله، به پذیرش دین است. اگر غیر الله را پذیرفتید و مکتب غیرالله را پذیرفتید به تولی به آن‌ها در آمده‌اید، و آن‌ها را ولی خود قرار داده‌اید.»
اکنون نقیصه‌ای که در حکم آسیب جدی و خطری عظیم برای جمهوری اسلامی است، کم‌کاری و عدم تلاش در دست-یابی به نرم‌افزار بومی مبتنی بر کتاب و عترت است. اگر نرم‌افزارهای ما در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برگرفته از مکاتب غیر الهی باشد که متاسفانه اکنون در بخش‌های گوناگون این نقص وجود دارد، در آن صورت با پذیرش مکتب غیرالله، خطر عظیم استحاله‌ی جمهوری اسلامی را به جان خریده‌ایم. این ضرورت از این جا برمی‌خیزد.

مبتنی بر این ضرورت‌شناسی، این پرسش مطرح می‌شود که چه نهاد یا دستگاه یا کسانی مسئول پر نمودن این خلاء و رفع این نقیصه هستند؟! بلافاصله نگاه‌ها متوجه نهاد حوزه‌ی علمیه، و به ویژه بخش منسجم فکری آن، یعنی مکتب صدرایی می‌شود. این نقش تاریخی، نقشی است که اگر چنان‌چه به نحو احسن محقق شود، جمهوری اسلامی را از یک پیچ و گردنه‌ی مهم تاریخی عبور می‌دهد، چرا که در جنبش بیداری اسلامی و در عصر رکود اقتصادی اروپا و آمریکا، اگر جمهوری اسلامی الگوی ویژه‌ی نرم‌افزاری خود را در قالب حکمت‌ها و فلسفه‌های مضاف در حوزه‌های گوناگون ارائه نماید، دیگر جوامع اسلامی و غیراسلامی، امروز مهم‌ترین مشتری آن خواهند بود.

• ب- فلسفه‌ی مضاف چه حساسیتی در سیاست‌گذاری یک کشور دارد؟ پاسخ بسیار ساده و روشن است: از فلسفه‌های مضاف، دکترین‌ها و استراتژی‌ها برای برنامه‌ریزی‌های دولت‌ها احصاء و استخراج می‌شود. رهبر معظم انقلاب، بیش از ده سال قبل این نقیضه را این‌گونه تشخیص دادند که دکترین‌های معماران فکری انقلاب اسلامی تبیین شود. در اواخر دهه‌ی 1370 ابتدا به دست‌اندرکاران برگزاری بزرگداشت شهید مطهری فرمودند: «دکترین شهید مطهری را تبیین کنید.»، سپس چندی بعد، همین مطلب را در مورد دیدگاه‌های امام راحل(ره) فرمودند، که دکترین امام راحل را تبیین کنید. مدتی بعد از آن، باز هم در مناسبت دیگری، فرمودند که همان‌گونه که غربی‌ها نظام جامع فکری کانت را تبیین و تشریح کرده‌اند، دکترین شهید مطهری را مشخص کنید. اکنون که بیش از یک دهه از آن مطالبه می‌گذرد، ضرورت آن در تولید نرم‌افزار پایه، خود را نشان می‌دهد.
• پ- روش تبیین دکترین در فلسفه‌ی علم، نزد غربی‌ها به این صورت است که ابتدا فلسفه‌ی محض مورد نظر مشخص می‌شود، فرضاً فلسفه‌ی کارتزیانیسم. آن‌گاه، محورها و موضوعات در قالب فلسفه‌ی مضاف خاص فلسفه‌ی کارتزیان احصاء و تولید می‌شود. در نهایت از فلسفه‌های مضاف، دکترین‌ها استخراج و تبیین می‌گردد. در این صورت این دکترین‌ها، خاص فلسفه‌ی کارتزیان هستند و پیاده کردن آن‌ها، جامعه و دولت را کارتزیان می‌سازد. برای تبیین دکترین‌ها یا به فرد فیلسوف توجه می‌شود یا به مکتب فکری خاصی که آن فیلسوف در آن حیطه تفکر می‌کرده است. مثلاً یا دکترین دکارت به عنوان یک کارتزیان مد نظر است، یا دکترین مکتب او که رسیونالیسم نامیده می‌شود. یا فرضاً در مورد مارکس، یا دکترین مارکس مد نظر است، یا دکترین سوسیالیسم که حیطه‌ی تفکر اوست. اگر دکترین مشخص فیلسوف مد نظر باشد، تبیین آن از روند دکترینریسم در فلسفه‌ی علم تبعیت می‌کند. اما اگر دکترین حیطه‌ی فکری آن شخص فیلسوف مطالبه شود، تبیین آن در چهارچوب دکترینالیسم صورت می-گیرد.

در مورد شهید مطهری و امام راحل(ره) نیز همین تقسیم‌بندی امکان اجرا داشت. یعنی هم امکان‌پذیر بود که در دکترینریسم، دکترین شخص شهید مطهری یا امام راحل(ره) تبیین شود، و هم عملی بود که مبتنی بر روند دکترینالیسم، دکترین این بزرگان در حیطه‌های مکتب فکری آنان، یعنی حکمت متعالیه از یک‌سو، و فقه جواهری و پویا از سوی دیگر، تبیین شود.
چون در آن زمان، مطمئن بودیم که این درخواست رهبر معظم انقلاب از سوی مخاطبان ایشان در آن جلسه بر زمین می-ماند، حکم آن را بر خود واجب کفایی دانستیم و در کنار پانزده پروژه‌ی تبیین دکترین‌های قرآن و چهارده معصوم(ع)، سه پروژه‌ی انحصاری تبیین دکترین امام راحل(ره)، تبیین دکترین شهید مطهری، و تبیین دکترین امام خامنه‌ای را در دستور کار مرکز بررسی‌های دکترینال قرار دادیم.
• ت- آن‌چه تا کنون در حوزه‌ی حکمت حضور در آراء امام خمینی(ره) و سایر موارد تدریس شده است، حاصل بخشی از محورهایی است که در پروژه‌ی عظیم دکترین امام خمینی(ره) در دست تبیین است.

در مسیر تبیین دکترین امام خمینی(ره) یافته‌های تحقیق بسیار فراتر بوده است و حکمت محض و حکمت‌های مضاف انحصاری امام راحل نیز به مرور خود را نمایان ساخت، که همان‌گونه که سال‌های قبل اشاره کردیم، امام خمینی(ره) واجد مکتب فکری روزآمدی بوده‌اند که به عنوان یک دستگاه کامل، قابلیت زایش و بازتولید حکمت‌های مضاف متنوعی دارد.

از آن‌جا که مبحث حکمت حضور، انحصار حکمای شیعه از سید ابن‌طاووس(ره) تا امام خمینی(ره) است، برای روشن ساختن این نکته که در غرب، فلسفه‌ی حضور هیچ‌گاه مطرح نبوده است و در دهه‌های اخیر که ژاک دریدا مباحثی را در حوزه‌ی حضور با تلقی امانیستی مطرح کرد، این موارد با اندیشه‌ی حکمای شیعه و در رأس آن‌ها امام خمینی(ره) چه مقدار فاصله دارد، حتی مطالعات تطبیقی این دو نگاه نیز صورت گرفت و تدریس شد. برکت این توجهی که مقام معظم رهبری به تبیین دکترین امام خمینی(ره) دادند، موجب شد که اکنون به‌توان مدعی شد که به مرور به تنظیم و قواره‌مند نمودن دستگاه فکری خمینی کبیر نزدیک می‌شویم.

• ث- در خصوص دکترین شهید مطهری، دو نکته‌ی ظریف از سوی مقام معظم رهبری مطرح شد: ابتدا این که به صورت گذرا بر وجوه کلامی مباحث شهید مطهری و در واقع شهید مطهری متکلم در کنار مطهری فیلسوف تاکید شد که این بدان معنا بود که دکترین کلامی شهید مطهری نیز در کنار دکترین حکمی- فلسفی ایشان احصاء شود و صرفاً تمرکز بر مباحث فلسفی علامه‌ی مطهری نباشد.

نکته دوم، تاکید بر روش غربی‌ها در تدوین اندیشه‌ی کانت به عنوان یک مدل عملی در تدوین آراء یک فیلسوف بود.

این نکته ما را بر آن داشت که روش غربی‌ها در تدوین اندیشه‌ی کانت را مورد واکاوی و مهندسی معکوس قرار دهیم. در نهایت موضوع خود دکترین کانت مطرح شد و پژوهش‌ها در این خصوص به اختصاص پایان‌نامه‌های دانشجویی در دپارتمان‌های فلسفه‌ی دانشگاه‌ها به مبحث دکترین کانت انجامید.

تلاش‌ها برای تبیین دکترین شهید مطهری با توجه به دامنه‌ی گسترده‌ای از موضوعات که ایشان به آن ورود کرده‌اند از یک‌سو، و فشار نیاز دستگاه‌ها و سازمان‌ها برای دست‌یابی به محتوای مدون آراء شهید مطهری برای تصمیم‌سازی‌ها و برنامه‌ریزی-ها از سوی دیگر، در یک شرایط خاص صورت می‌گرفت.

اما، جنجال مرموز چند وب‌سایت معلوم الحال لیبرال، با یک تیتر دروغ، فضایی غیر اخلاقی را پدید آورد. و تلاش گسترده‌ای شد تا با گزینش برخی جملات و گرفتن مصاحبه از برخی دانشمندان و عالمان که از چند و چون مسأله بی‌اطلاع بودند، بازار بازی‌های سیاسی خود را گرم کنند اینان کسانی هستند که سعی دارند در فضای غیر اخلاقی ژورنالیسم سایبر، جملاتی را از کلام دیگران گزینش کنند، و نسبت به آن جملات، سایرین را به واکنش وادارند تا این‌گونه قلمداد شود که امثال عباسی رودر‌روی روحانیت هستند.

روحانیت متعهد و پیش‌رو و متقی، بصیرتر از آن است که اسیر این فضاسازی‌ها بشود، به ویژه این‌که در رأس حرکت و نهضت خود، امام جامعه و ولی امری را می‌بیند که در ترسیم افق‌های دور و مقصد متعالی این امت، در عین حال که بر آزاداندیشی تاکید می‌نمایند، همواره از کشاندن مباحث نظری و تضارب آراء از محافل علمی به کوچه و خیابان تحذیر داده‌اند.

• ج- درد جان‌کاهِ دیدن سند 800 صفحه‌ای «امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران» که پس از سال‌ها تحقیق در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، با پول بیت‌المال و با آرم آن نهاد تابع مجمع تشخیص منتشر شده است و در صفحه‌ی 782 آن، پس از یک بررسی طولانی آمده است که «پس از بررسی انواع مکاتب اقتصادی در این مطالعه و ارزیابی آنها از منظر اسناد فرادستی نظام از جمله اهداف اقتصادی سند چشم‌انداز و سیاست‌های کلی ابلاغی در برنامه‌های چهارم و پنجم توسعه به ویژه سیاست‌های کلی اصل 44 قانون اساسی، به نظر می‌رسد که نظریه‌های مکاتب نهادگرایان و کینزی‌های جدید با الگوی مطلوب توسعه در جمهوری اسلامی ایران قرابت بیشتری داشته باشند.» هر دلسوز انقلاب اسلامی را به تحرک وا می‌دارد که وقتی مجمع تشخیص مصلحت نظام در نهاد مطالعاتی تصمیم‌ساز خود، به مکتب امانیستی، لیبرالیستی و سکیولاریستی نئوکینزی‌ها در تنظیم معاش و معاد این امت خداجو و شهیدپرور می‌رسد، پس خود باید کاری بکند و این نقیصه را در نظام بزداید، دیگر جایی برای واکنش به رفتارهای غیر اخلاقی وب‌سایت‌های «تفرقه افکن» باقی نمی‌ماند. گردانندگان این وب‌سایت‌ها که به لیبرال بودن شهره هستند، طبیعی است که باید چنین بازی‌هایی را آغاز نمایند. اما برای ما که با شهدا، امام شهدا، و هم‌چنین امام بیداری مسلمین، عهد و پیمان بسته‌ایم که در صحنه باشیم و برای استمرار این بیداری، جان خود را فدا نماییم، سرگرم شدن به این بازی‌ها، غفلت و خسارت است، یعنی همان خواسته‌ی شیطان. و این از ما به دور باد که در مسیر خواسته‌ی شیطان قرار بگیریم. انشاءالله







































۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

یهودیانی که از اسرائیل تا کانادا تحت تعقیب و آزارند + فیلم و تصاویر

گروه گزارش ویژه مشرقیهودیان لِو طاهور (Lev Tahor)به معنای قلب مطهریکی از فرقه‌های یهودیان ارتدوکس (یهودیان حریدی یا حاردی) هستند که بیش از سایر فرقه‌های یهودیان به آموزه‌ها و سنت‌های دین یهود و تورات وفادار مانده‌اند و به همین دلیل مورد آزار و اذیت صهیونیست‌ها و لابی‌هایشان قرار گرفته‌اند. از اردن تا کانادا و سرزمین‌های اشغالی با اجتماعات این یهودیان به شدت مقابله می‌شود و نهادهای اجتماعی تلاش می‌کنند با انتقال کودکان این گروه به مراکز نگه‌داری کودکان بی‌سرپرست، از انتقال اعتقادات این گروه به نسل جدید آن‌ها جلوگیری کنند.

یهودیان لو طاهور چه اعتقاداتی دارند؟

به گفته «مایر راسنر» که از جمله سرشناس‌ترین رهبران لو طاهور در کاناداست، صهیونیست‌های افراطی به این گروه بدلیل اعتقادات خاصی که دارند-از جمله پوشش زنان - و پایبندی به سایر سنت‌ها و آموزه‌های تورات، لقب"طالبان یهودی"داده‌اند و به بهانه‌های مختلف اعضای این فرقه را بازداشت و یا از محل سکونتشان اخراج می‌کنند.

در فرقه لو طاهور، دختران و پسران در سنین نوجوانی بصورت مجزا تحت تعلیم و آموزش قرار می‌گیرند و رسم بر این است که دختران در همان دوره انتقال از نوجوانی به جوانی ازدواج می‌کنند. پوشیدن جوراب برای زنان لو طاهور اجباریست و حجاب مرسوم آنان نیز پوششی شبیه چادر است که تا روی پا را می‌پوشاند.

یهودیان لو طاهور خانواده‌های بسیار منسجم و روابط خانوادگی صمیمانه‌ای دارند و تعدد فرزندان در خانواده‌های این فرقه بسیار مشهود است.

اعضای این فرقه متهم به اجبار دختران به ازدواج زودهنگام هستند اما"خاخام شلومو هلبرانس"بنیانگذار این فرقه می‌گوید ما به تمام نزدیکانمان می‌گوییم اگر رضایت 100 درصدی ندارند از ما جدا شوند، دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج می‌کنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمی‌کند و کاملا قانونی انجام می‌گیرد.

خاخام "شلومو هلبرانس" بنیانگذار "لو طاهور" در پاسخ به اتهام ازدواج اجباری دختران این فرقه می‌گوید:‌ دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج می‌کنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمی‌کند و کاملا قانونی انجام می‌گیرد

خاخام"یوریل گلدمن"از رهبران این فرقه معتقد است وقتی این گروه در اسراییل و از سوی دولتی که خود را یهودی می‌خواند مورد تعقیب و اذیت قرار می‌گیرند، نشان از نفرتی سیاسی دارد که حتی از اعطای حقوق شهروندی به این اعضای آن نیز ممانعت به عمل آورده است. مخالفت این گروه با صهیونیست‌ها و اشغالگریشان باعث شده است تا مورد غضب آن‌ها قرار بگیرند.

خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران لو طاهور: فرقه ما قربانی کینه و نفرت سیاسی صهیونیست‌ها شده است

به اعتقاد این فرقه از یهودیان، استقرار دولت یهودی با اشغال و با زور اسلحه مخالف با آموزه‌های تورات است و مانع ظهور منجی (مسیحا) آخرالزمان خواهد شد.

اعضای این فرقه در اسرائیل به اتهام بدرفتاری با کودکان و تنبیه بدنی آن‌ها تحت تعقیب و بازداشت‌های مکرر از سوی پلیس این رژیم قرار گرفتند. فشارهای وارده به اعضای این فرقه باعث شد سال 2005 تعداد زیادی از آن‌ها به کانادا مهاجرت کنند. گروه‌های دیگری از این یهودیان در آمریکا و اردن نیز حضور دارند و با مشکلات مشابهی مواجه هستند.

گفت‌وگوی شبکه تلویزیونی محلی کانادا با دو رهبر فرقه لو طاهور

به گفته این دو خاخام، دختران این فرقه پیش از سن 16 سالگی ازدواج نمی‌کنند و پس از آن نیز به انتخاب خود و با رضایت خانواده‌ها ازدواج صورت می‌گیرد. تنبیه بدنی در آموزه‌های این فرقه هیچ جایی ندارد و همه چیز به کودکان آموزش داده می‌شود

خاخام گلدمن درباره این اتهام نیز می‌گوید: ما کودکانمان را حتی تنبیه‌های عادی که هر پدر و مادری ممکن است انجام دهند، نمی‌کنیم و سعی می‌کنیم از ابتدا همه‌چیز را به آن‌ها آموزش دهیم که چه چیز درست و چه چیزی اشتباه است و تنبیه بدنی بسیار بسیار به ندرت اتفاق میفتد.

گروهی 250 نفری از این یهودیان که پیش‌تر در استان کبک کانادا اقامت داشتند، بدلیل فشارهای مقامات محلی و قوانین سخت‌گیرانه و تحت تعقیب قرار گرفتن به علت عقایدشان، مجبور به مهاجرت به استان آنتاریو شدند. یهودیان لو طاهور فرزندان خود را بدلیل مغایرت نظام آموزشی کانادا با اعتقاداتشان، در مدارس خانگی مخصوص به خود تعلیم می‌دهند که این امر نیز با مخالفت مقامات محلی کانادا روبرو شده و دادگاه‌ حکم به نگه‌داری فرزندان آن‌ها در پرورشگاه داده است.

دادگاه کانادا حکم به نگه‌داری 14 کودک از دو خانواده لو طاهور می‌دهد که والدین آن‌ها به بی‌توجهی در بزرگ کردن آن‌ها متهم شده‌اند.
مایر راسنر پدر یکی از این خانواده‌ها تأکید می‌کند که فرزاندنش به خوبی تحت مراقبت‌های بهداشتی، درمانی و آموزشی بوده‌اند.

«مایر راسنر» از رهبران فرقه لو طاهور که معمولا عبایی بلند پوشیده و کلاه لبه‌پهن سیاهی بر سر دارد، همسر و پنج نفر از نه فرزندش همه با روسری‌های بلند و پوشیده‌اند. وی طی ماه‌های گذشته از خبرسازترین یهودیان لو طاهور بوده است که در کانادا دادگاه‌های این کشور رأی به نگه‌داری فرزندان او در مراکز تربیتی دولتی داده‌اند.

"مایر راسنر" پدر یکی از خانواده‌های یهودیان لو طاهور در کانادا که دادگاه حکم به سلب حضانت فرزندان وی داده بود

خبرنگار نشریه"نشنال‌پست"در گزارشی از این خانواده می‌نویسد:

پنج دختر او که بزرگ‌ترین‌شان 17 و کوچک‌ترین‌شان 4 ساله است، یا به حرف‌های پدرشان گوش می‌دهند و یا خمیر بازی می‌کنند و مثل مادرشان که خمیر نان درست می‌کرد، لوله‌های رنگارنگ می‌سازند. وقتی هم از آن‌ها عکس می‌گیریم، می‌خندند و می‌خواهند عکس‌ها را روی دوربین ببینند و بگویند کدام را بیش‌تر دوست دارند.

از آقای راسنر 37 ساله که می‌پرسیم چهار پسرش کجا هستند، بسیار تعجب می‌کند و با لحنی که نشان می‌دهد جواب سؤال ما کاملاً واضح است، می‌گوید: «مدرسه!» یکی از بحث‌هایی که درباره این فرقه مطرح است، تفاوتی است که بین پسرها و دخترها قائل می‌شوند.

دو ردیف کلبه شبیه هم در منطقه‌ای کاملاً جدا در 80 کیلومتری شرق شهر «ویندزور» در حاشیه شهر چاتام، خانه جدید فرقه لو طاهور است، فرقه سنتی و البته جنجالی یهودی که برخی در سرزمین‌های اشغالی به خاطر سبک زندگی سخت‌گیرانه و نوع پوشش به آن‌ها «طالبان یهودی» می‌گویند. زنان آن‌ها و حتی دختران کوچک‌ترشان عبا و روسری بلند یا پوشیه می‌پوشند.

هفته گذشته 200 عضو این فرقه پیش از آن‌که خانه‌های خود در کبک را ترک کنند. راسنر از رهبران این فرقه با مقامات بخش حفاظت از کودکان شهر چاتام دیدار کرد تا نگرانی‌های آن‌ها را برطرف کند.

یکی از اعضای فرقه لو طاهور از بهانه‌جویی‌های بازرسان کانادایی برای سلب حضانت فرزندان آن‌ها می‌گوید

این دو ماجرا بخشی از گذشته جنجالی فرقه لو طاهور را نشان می‌دهد. با این حال آقای راسنر اگر هم حتی در این‌باره ناراحت است، به خوبی این ناراحتی را مخفی می‌کند. با اشاره به آسمان می‌گوید: «همه چیز آن بالا نوشته شده است.» این اصطلاح هیچ معنایی جز کنایه‌ نمی‌تواند داشته باشد، چون هیچ‌کدام از این خانه‌های کوچک و دو خانواری طبقه بالاتری ندارند. آقای راسنر می‌گوید این شرایط بد اقامتشان را برخورد خوب مردم شهر جبران می‌کند.

وی می‌گوید: «مردم بسیار دوستانه و گرم با ما برخورد کردند. اعضای فرقه ما برای خرید به چاتام رفته‌اند و هیچ مشکلی نداشته‌اند. برای ما دست تکان می‌دادند.» آقای راسنر با اشاره به این‌که وضعیت در کبک خیلی متفاوت بود، ادامه می‌دهد: «هرجا که می‌رفتیم مردم خیابان به ما ناسزا می‌گفتند.» و در ادامه می‌گوید: «این‌جا جای خیلی خوبی است. هم خصوصی است و هم خانه‌های زیادی کنار هم دارد. این شرایط بود که باعث شد ما به این‌جا بیاییم.»

راسنر در رابطه با رژیم اسرائیل می‌گوید: «تورات می‌گوید مردم یهودی در تبعید زندگی می‌کنند. ما نباید دولت یا ارتشی تشکیل دهیم تا زمانی که منجی بیاید. رژیم صهیونیستی از این متنفر است و دائماً تلاش می‌کند فرقه ما را از بین ببرد.»

فرقه لو طاهور تا قبل از سال 2011 در شهر «سنت آگات ده مون» استان کبک در 100 کیلومتری شمال غرب شهر مونترآل توجه زیادی را به خود جلب نکرده بود. اما وقتی مقامات این شهر نگذاشتند دو دختر نوجوان که از اسرائیل آمده بودند، به این فرقه ملحق شوند، ماجرا فرق کرد. عموی آن‌ها در اسرائیل از دادگاه حکم گرفته بود تا آن‌ها را به اسرائیل برگرداند؛ زیرا می‌ترسید فرقه لو طاهور دو دختر نوجوان را مجبور به ازدواج کنند.

"ناخام هلبرانس" فرزند بنیانگذار لو طاهور می‌گوید اسرائیل از خروج دو خانواده لو طاهور برای مهاجرت به کانادا جلوگیری کرده است و مقامات اسرائیلی به هر بهانه‌ای سعی می‌کنند انتقام اعطای پناهندگی از سوی کانادا را بگیرند.

سازمان خدمات محافظت از جوانان استان کبک درباره این فرقه شروع به تحقیقات کرد. آقای راسنر این اتهامات را رد کرده که اعضای فرقه‌اش کودکان را با ترکه کتک می‌زنند و دختران جوان را مجبور به ازدواج می‌کنند:«می‌گویند ما ازدواج اجباری داریم. این‌طور نیست؛ اما مثل بسیاری از فرقه‌های دینی سنتی، ازدواج سنتی داریم. یک نفر واسطه ازدواج دو خانواده را به هم معرفی می‌کند و اگر هر دو خانواده توافق کردند، فرزندانشان همدیگر را ملاقات می‌کنند. اگر هر کدام از خانواده‌ها مخالف بود، ازدواجی صورت نمی‌گیرد.»

وی ادامه می‌دهد: «پسران ما اجازه ندارند هر دختری را در خیابان می‌بینند، انتخاب کنند. ما ازدواج در سن 16 سالگی را مجاز می‌دانیم؛ برخی به این هم ایراد می‌گیرند. همه افراد حق انتخاب دارند.»

آقای راسنر درباره وجود مدارس خانگی در این فرقه و مخالفت با نظام آموزشی کانادا می‌گوید: «ما به برخی از این آموزش‌ها مثل تاریخ تکامل انسان، آموزش‌های جنسی و بحث درباره همجنس‌گرایی اعتراض داریم. برخی موضوعات آموزشی با دین ما در تضاد است. نمی‌توانیم در این‌باره کوتاه بیاییم.»

وی می‌گوید فرقه‌اش با خدمات محافظت از کودکان چاتام همکاری کامل را خواهد داشت؛ خود او هم روز دوشنبه با مقامات شهر دیدار کرد. آقای راسنر امیدوار است مقامات انتاریو درباره برنامه‌های آموزشی مدارس انعطاف بیش‌تری نشان دهد. این فرقه دختران را هم در مدرسه ثبت‌نام می‌کند؛ اما کلاس‌های پسران و دختران جدا است و کلاس‌های دختران هنوز تشکیل نشده است. همسایه‌های این فرقه می‌گویند آمدن آن‌ها به منطقه غافلگیرشان کرده اما مشکلی برایشان به وجود نیاورده است.

تلاش برای پناهنده شدن به ایران

روزنامه‌های اسرائیلی همچنین گزارش داده‌اند که دست‌کم دویست نفر از یهودیان این فرقه درنظر داشتند به طرقی که هنوز چندان مشخص نیست به ایران بروند.

به اعتقاد اعضای این فرقه، آزادی مذهبی موجود در ایران برای یهودیان شرایط عادلانه زندگی را برای این گروه فراهم می‌کند و شرایط اعطای پناهندگی در ایران بسیار راحت‌تر از کانادا و سایر کشورهایی است که صهیونیست‌ها در آن نفوذ دارند.

بر اساس گزارش روزنامه‌های اسرائیلی، پلیس کانادا با رهگیری این افراد که حدود چهل خانواده ارزیابی شده‌اند، آنها را بازداشت کرده است.

جروزالم پست در این‌باره نوشته است: "اکثر این خانواده‌ها، یهودیانی از اسرائیل بوده‌اند که به‌دلیل مخالفت با صهیونیسم، از اسرائیل به کانادا رفته بودند."

رسانه‌های اسرائیلی مدعی هستند " اقامت برخی از اعضای این فرقه در کانادا نیز قانونی نبوده" و به دلایلی که هنوز مشخص نیست این گروه با اتهام کودک آزاری و احتمال از دست دادن حضانت فرزندانش در کانادا روبرو بوده‌اند.

لو طاهور تنها یکی از گروه‌های یهودی ضد صهیونیسم است که به دلیل مخالفت با اشغالگری و پایبندی به سنت‌ها و آموزه‌های تورات از در تمام نقاط جهان مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند و بنیانگذار این گروه نیز تأکید کرده است مقامات اسرائیل تا نابودی این فرقه، دست از تلاش‌های خود برنخواهند داشت.


منابع و مأخذ:

http://www.cbc.ca/news/canada/montreal/judge-orders-14-lev-tahor-children-placed-in-foster-care-1.2442435

http://www.israelnationalnews.com/News/News.aspx/175033#.Uqg21ic5h3s

http://www.theloop.ca/news/all/article/-/a/2941865/Quebec-court-orders-14-Lev-Tahor-children-into-foster-care

http://www.zlalu.besaba.com/lev-tahor-two-children-seized-by-childrens-aid-from-radical-jewish-sect/

http://globetribune.info/2012/03/09/a-look-at-the-lev-tahor-community-in-st-agathe/

http://www.trtpersian.com/trtworld/fa/newsDetail.aspx?HaberKodu=1363b2ce-127a-45cc-b1c9-b57dfd4cd566

http://www.haaretz.com/weekend/magazine/when-you-re-on-the-path-of-truth-you-don-t-care-what-others-say-1.419078

http://failedmessiah.typepad.com/failed_messiahcom/2014/01/haredi-lev-tahor-cult-back-in-court-this-time-in-rurual-ontario-canada-789.html

http://worldcultwatch.org/what-is-the-lev-tahor-cult/



۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

یهودیانی که از اسرائیل تا کانادا تحت تعقیب و آزارند + فیلم و تصاویر

گروه گزارش ویژه مشرقیهودیان لِو طاهور (Lev Tahor)به معنای قلب مطهریکی از فرقه‌های یهودیان ارتدوکس (یهودیان حریدی یا حاردی) هستند که بیش از سایر فرقه‌های یهودیان به آموزه‌ها و سنت‌های دین یهود و تورات وفادار مانده‌اند و به همین دلیل مورد آزار و اذیت صهیونیست‌ها و لابی‌هایشان قرار گرفته‌اند. از اردن تا کانادا و سرزمین‌های اشغالی با اجتماعات این یهودیان به شدت مقابله می‌شود و نهادهای اجتماعی تلاش می‌کنند با انتقال کودکان این گروه به مراکز نگه‌داری کودکان بی‌سرپرست، از انتقال اعتقادات این گروه به نسل جدید آن‌ها جلوگیری کنند.

یهودیان لو طاهور چه اعتقاداتی دارند؟

به گفته «مایر راسنر» که از جمله سرشناس‌ترین رهبران لو طاهور در کاناداست، صهیونیست‌های افراطی به این گروه بدلیل اعتقادات خاصی که دارند-از جمله پوشش زنان - و پایبندی به سایر سنت‌ها و آموزه‌های تورات، لقب"طالبان یهودی"داده‌اند و به بهانه‌های مختلف اعضای این فرقه را بازداشت و یا از محل سکونتشان اخراج می‌کنند.

در فرقه لو طاهور، دختران و پسران در سنین نوجوانی بصورت مجزا تحت تعلیم و آموزش قرار می‌گیرند و رسم بر این است که دختران در همان دوره انتقال از نوجوانی به جوانی ازدواج می‌کنند. پوشیدن جوراب برای زنان لو طاهور اجباریست و حجاب مرسوم آنان نیز پوششی شبیه چادر است که تا روی پا را می‌پوشاند.

یهودیان لو طاهور خانواده‌های بسیار منسجم و روابط خانوادگی صمیمانه‌ای دارند و تعدد فرزندان در خانواده‌های این فرقه بسیار مشهود است.

اعضای این فرقه متهم به اجبار دختران به ازدواج زودهنگام هستند اما"خاخام شلومو هلبرانس"بنیانگذار این فرقه می‌گوید ما به تمام نزدیکانمان می‌گوییم اگر رضایت 100 درصدی ندارند از ما جدا شوند، دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج می‌کنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمی‌کند و کاملا قانونی انجام می‌گیرد.

خاخام "شلومو هلبرانس" بنیانگذار "لو طاهور" در پاسخ به اتهام ازدواج اجباری دختران این فرقه می‌گوید:‌ دختران نیز به خواست و انتخاب خود در این سنین ازدواج می‌کنند و هیچ اجباری در کار نیست و هیچ دختری پیش از 16 سالگی ازدواج نمی‌کند و کاملا قانونی انجام می‌گیرد

خاخام"یوریل گلدمن"از رهبران این فرقه معتقد است وقتی این گروه در اسراییل و از سوی دولتی که خود را یهودی می‌خواند مورد تعقیب و اذیت قرار می‌گیرند، نشان از نفرتی سیاسی دارد که حتی از اعطای حقوق شهروندی به این اعضای آن نیز ممانعت به عمل آورده است. مخالفت این گروه با صهیونیست‌ها و اشغالگریشان باعث شده است تا مورد غضب آن‌ها قرار بگیرند.

خاخام "یوریل گلدمن" از رهبران لو طاهور: فرقه ما قربانی کینه و نفرت سیاسی صهیونیست‌ها شده است

به اعتقاد این فرقه از یهودیان، استقرار دولت یهودی با اشغال و با زور اسلحه مخالف با آموزه‌های تورات است و مانع ظهور منجی (مسیحا) آخرالزمان خواهد شد.

اعضای این فرقه در اسرائیل به اتهام بدرفتاری با کودکان و تنبیه بدنی آن‌ها تحت تعقیب و بازداشت‌های مکرر از سوی پلیس این رژیم قرار گرفتند. فشارهای وارده به اعضای این فرقه باعث شد سال 2005 تعداد زیادی از آن‌ها به کانادا مهاجرت کنند. گروه‌های دیگری از این یهودیان در آمریکا و اردن نیز حضور دارند و با مشکلات مشابهی مواجه هستند.

گفت‌وگوی شبکه تلویزیونی محلی کانادا با دو رهبر فرقه لو طاهور

به گفته این دو خاخام، دختران این فرقه پیش از سن 16 سالگی ازدواج نمی‌کنند و پس از آن نیز به انتخاب خود و با رضایت خانواده‌ها ازدواج صورت می‌گیرد. تنبیه بدنی در آموزه‌های این فرقه هیچ جایی ندارد و همه چیز به کودکان آموزش داده می‌شود

خاخام گلدمن درباره این اتهام نیز می‌گوید: ما کودکانمان را حتی تنبیه‌های عادی که هر پدر و مادری ممکن است انجام دهند، نمی‌کنیم و سعی می‌کنیم از ابتدا همه‌چیز را به آن‌ها آموزش دهیم که چه چیز درست و چه چیزی اشتباه است و تنبیه بدنی بسیار بسیار به ندرت اتفاق میفتد.

گروهی 250 نفری از این یهودیان که پیش‌تر در استان کبک کانادا اقامت داشتند، بدلیل فشارهای مقامات محلی و قوانین سخت‌گیرانه و تحت تعقیب قرار گرفتن به علت عقایدشان، مجبور به مهاجرت به استان آنتاریو شدند. یهودیان لو طاهور فرزندان خود را بدلیل مغایرت نظام آموزشی کانادا با اعتقاداتشان، در مدارس خانگی مخصوص به خود تعلیم می‌دهند که این امر نیز با مخالفت مقامات محلی کانادا روبرو شده و دادگاه‌ حکم به نگه‌داری فرزندان آن‌ها در پرورشگاه داده است.

دادگاه کانادا حکم به نگه‌داری 14 کودک از دو خانواده لو طاهور می‌دهد که والدین آن‌ها به بی‌توجهی در بزرگ کردن آن‌ها متهم شده‌اند.
مایر راسنر پدر یکی از این خانواده‌ها تأکید می‌کند که فرزاندنش به خوبی تحت مراقبت‌های بهداشتی، درمانی و آموزشی بوده‌اند.

«مایر راسنر» از رهبران فرقه لو طاهور که معمولا عبایی بلند پوشیده و کلاه لبه‌پهن سیاهی بر سر دارد، همسر و پنج نفر از نه فرزندش همه با روسری‌های بلند و پوشیده‌اند. وی طی ماه‌های گذشته از خبرسازترین یهودیان لو طاهور بوده است که در کانادا دادگاه‌های این کشور رأی به نگه‌داری فرزندان او در مراکز تربیتی دولتی داده‌اند.

"مایر راسنر" پدر یکی از خانواده‌های یهودیان لو طاهور در کانادا که دادگاه حکم به سلب حضانت فرزندان وی داده بود

خبرنگار نشریه"نشنال‌پست"در گزارشی از این خانواده می‌نویسد:

پنج دختر او که بزرگ‌ترین‌شان 17 و کوچک‌ترین‌شان 4 ساله است، یا به حرف‌های پدرشان گوش می‌دهند و یا خمیر بازی می‌کنند و مثل مادرشان که خمیر نان درست می‌کرد، لوله‌های رنگارنگ می‌سازند. وقتی هم از آن‌ها عکس می‌گیریم، می‌خندند و می‌خواهند عکس‌ها را روی دوربین ببینند و بگویند کدام را بیش‌تر دوست دارند.

از آقای راسنر 37 ساله که می‌پرسیم چهار پسرش کجا هستند، بسیار تعجب می‌کند و با لحنی که نشان می‌دهد جواب سؤال ما کاملاً واضح است، می‌گوید: «مدرسه!» یکی از بحث‌هایی که درباره این فرقه مطرح است، تفاوتی است که بین پسرها و دخترها قائل می‌شوند.

دو ردیف کلبه شبیه هم در منطقه‌ای کاملاً جدا در 80 کیلومتری شرق شهر «ویندزور» در حاشیه شهر چاتام، خانه جدید فرقه لو طاهور است، فرقه سنتی و البته جنجالی یهودی که برخی در سرزمین‌های اشغالی به خاطر سبک زندگی سخت‌گیرانه و نوع پوشش به آن‌ها «طالبان یهودی» می‌گویند. زنان آن‌ها و حتی دختران کوچک‌ترشان عبا و روسری بلند یا پوشیه می‌پوشند.

هفته گذشته 200 عضو این فرقه پیش از آن‌که خانه‌های خود در کبک را ترک کنند. راسنر از رهبران این فرقه با مقامات بخش حفاظت از کودکان شهر چاتام دیدار کرد تا نگرانی‌های آن‌ها را برطرف کند.

یکی از اعضای فرقه لو طاهور از بهانه‌جویی‌های بازرسان کانادایی برای سلب حضانت فرزندان آن‌ها می‌گوید

این دو ماجرا بخشی از گذشته جنجالی فرقه لو طاهور را نشان می‌دهد. با این حال آقای راسنر اگر هم حتی در این‌باره ناراحت است، به خوبی این ناراحتی را مخفی می‌کند. با اشاره به آسمان می‌گوید: «همه چیز آن بالا نوشته شده است.» این اصطلاح هیچ معنایی جز کنایه‌ نمی‌تواند داشته باشد، چون هیچ‌کدام از این خانه‌های کوچک و دو خانواری طبقه بالاتری ندارند. آقای راسنر می‌گوید این شرایط بد اقامتشان را برخورد خوب مردم شهر جبران می‌کند.

وی می‌گوید: «مردم بسیار دوستانه و گرم با ما برخورد کردند. اعضای فرقه ما برای خرید به چاتام رفته‌اند و هیچ مشکلی نداشته‌اند. برای ما دست تکان می‌دادند.» آقای راسنر با اشاره به این‌که وضعیت در کبک خیلی متفاوت بود، ادامه می‌دهد: «هرجا که می‌رفتیم مردم خیابان به ما ناسزا می‌گفتند.» و در ادامه می‌گوید: «این‌جا جای خیلی خوبی است. هم خصوصی است و هم خانه‌های زیادی کنار هم دارد. این شرایط بود که باعث شد ما به این‌جا بیاییم.»

راسنر در رابطه با رژیم اسرائیل می‌گوید: «تورات می‌گوید مردم یهودی در تبعید زندگی می‌کنند. ما نباید دولت یا ارتشی تشکیل دهیم تا زمانی که منجی بیاید. رژیم صهیونیستی از این متنفر است و دائماً تلاش می‌کند فرقه ما را از بین ببرد.»

فرقه لو طاهور تا قبل از سال 2011 در شهر «سنت آگات ده مون» استان کبک در 100 کیلومتری شمال غرب شهر مونترآل توجه زیادی را به خود جلب نکرده بود. اما وقتی مقامات این شهر نگذاشتند دو دختر نوجوان که از اسرائیل آمده بودند، به این فرقه ملحق شوند، ماجرا فرق کرد. عموی آن‌ها در اسرائیل از دادگاه حکم گرفته بود تا آن‌ها را به اسرائیل برگرداند؛ زیرا می‌ترسید فرقه لو طاهور دو دختر نوجوان را مجبور به ازدواج کنند.

"ناخام هلبرانس" فرزند بنیانگذار لو طاهور می‌گوید اسرائیل از خروج دو خانواده لو طاهور برای مهاجرت به کانادا جلوگیری کرده است و مقامات اسرائیلی به هر بهانه‌ای سعی می‌کنند انتقام اعطای پناهندگی از سوی کانادا را بگیرند.

سازمان خدمات محافظت از جوانان استان کبک درباره این فرقه شروع به تحقیقات کرد. آقای راسنر این اتهامات را رد کرده که اعضای فرقه‌اش کودکان را با ترکه کتک می‌زنند و دختران جوان را مجبور به ازدواج می‌کنند:«می‌گویند ما ازدواج اجباری داریم. این‌طور نیست؛ اما مثل بسیاری از فرقه‌های دینی سنتی، ازدواج سنتی داریم. یک نفر واسطه ازدواج دو خانواده را به هم معرفی می‌کند و اگر هر دو خانواده توافق کردند، فرزندانشان همدیگر را ملاقات می‌کنند. اگر هر کدام از خانواده‌ها مخالف بود، ازدواجی صورت نمی‌گیرد.»

وی ادامه می‌دهد: «پسران ما اجازه ندارند هر دختری را در خیابان می‌بینند، انتخاب کنند. ما ازدواج در سن 16 سالگی را مجاز می‌دانیم؛ برخی به این هم ایراد می‌گیرند. همه افراد حق انتخاب دارند.»

آقای راسنر درباره وجود مدارس خانگی در این فرقه و مخالفت با نظام آموزشی کانادا می‌گوید: «ما به برخی از این آموزش‌ها مثل تاریخ تکامل انسان، آموزش‌های جنسی و بحث درباره همجنس‌گرایی اعتراض داریم. برخی موضوعات آموزشی با دین ما در تضاد است. نمی‌توانیم در این‌باره کوتاه بیاییم.»

وی می‌گوید فرقه‌اش با خدمات محافظت از کودکان چاتام همکاری کامل را خواهد داشت؛ خود او هم روز دوشنبه با مقامات شهر دیدار کرد. آقای راسنر امیدوار است مقامات انتاریو درباره برنامه‌های آموزشی مدارس انعطاف بیش‌تری نشان دهد. این فرقه دختران را هم در مدرسه ثبت‌نام می‌کند؛ اما کلاس‌های پسران و دختران جدا است و کلاس‌های دختران هنوز تشکیل نشده است. همسایه‌های این فرقه می‌گویند آمدن آن‌ها به منطقه غافلگیرشان کرده اما مشکلی برایشان به وجود نیاورده است.

تلاش برای پناهنده شدن به ایران

روزنامه‌های اسرائیلی همچنین گزارش داده‌اند که دست‌کم دویست نفر از یهودیان این فرقه درنظر داشتند به طرقی که هنوز چندان مشخص نیست به ایران بروند.

به اعتقاد اعضای این فرقه، آزادی مذهبی موجود در ایران برای یهودیان شرایط عادلانه زندگی را برای این گروه فراهم می‌کند و شرایط اعطای پناهندگی در ایران بسیار راحت‌تر از کانادا و سایر کشورهایی است که صهیونیست‌ها در آن نفوذ دارند.

بر اساس گزارش روزنامه‌های اسرائیلی، پلیس کانادا با رهگیری این افراد که حدود چهل خانواده ارزیابی شده‌اند، آنها را بازداشت کرده است.

جروزالم پست در این‌باره نوشته است: "اکثر این خانواده‌ها، یهودیانی از اسرائیل بوده‌اند که به‌دلیل مخالفت با صهیونیسم، از اسرائیل به کانادا رفته بودند."

رسانه‌های اسرائیلی مدعی هستند " اقامت برخی از اعضای این فرقه در کانادا نیز قانونی نبوده" و به دلایلی که هنوز مشخص نیست این گروه با اتهام کودک آزاری و احتمال از دست دادن حضانت فرزندانش در کانادا روبرو بوده‌اند.

لو طاهور تنها یکی از گروه‌های یهودی ضد صهیونیسم است که به دلیل مخالفت با اشغالگری و پایبندی به سنت‌ها و آموزه‌های تورات از در تمام نقاط جهان مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرند و بنیانگذار این گروه نیز تأکید کرده است مقامات اسرائیل تا نابودی این فرقه، دست از تلاش‌های خود برنخواهند داشت.


منابع و مأخذ:

http://www.cbc.ca/news/canada/montreal/judge-orders-14-lev-tahor-children-placed-in-foster-care-1.2442435

http://www.israelnationalnews.com/News/News.aspx/175033#.Uqg21ic5h3s

http://www.theloop.ca/news/all/article/-/a/2941865/Quebec-court-orders-14-Lev-Tahor-children-into-foster-care

http://www.zlalu.besaba.com/lev-tahor-two-children-seized-by-childrens-aid-from-radical-jewish-sect/

http://globetribune.info/2012/03/09/a-look-at-the-lev-tahor-community-in-st-agathe/

http://www.trtpersian.com/trtworld/fa/newsDetail.aspx?HaberKodu=1363b2ce-127a-45cc-b1c9-b57dfd4cd566

http://www.haaretz.com/weekend/magazine/when-you-re-on-the-path-of-truth-you-don-t-care-what-others-say-1.419078

http://failedmessiah.typepad.com/failed_messiahcom/2014/01/haredi-lev-tahor-cult-back-in-court-this-time-in-rurual-ontario-canada-789.html

http://worldcultwatch.org/what-is-the-lev-tahor-cult/



۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف


فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف

گروه سیاسی مشرق -پیش‌بینی‌هایی می‌شد کار شهردار در دوره جدید ‌به مراتب سخت‌تر از دوره پیشین باشد،‌ این پیش‌بینی‌ها با اظهارات یکی از اعضای شورا که خواستار استعفای قالیباف به دلیل سانحه آتش‌سوزی خیابان جمهوری شده بود، به واقعیت نزدیک‌تر می‌شود.

اپیزود اول

شوراهای شهر اول یکی دو سال پس از انتخابات دوم خرداد 1376 با اصرار و ابرام رئیس‌جمهوری وقت شکل گرفتند و همواره در سخنرانی‌ها به این نکته اشاره می‌شد که یک اصل معطل مانده قانون اساسی پس از 16 سال مجدداً احیا شد‌ البته این اتفاق از اقدامات درخور تحسین بود.

شورای شهر اول تهران اما شورایی سیاسی و پر از نزاع و کشمکش بود. از غیبت‌های مکرر اعضا گرفته تا درگیری بر سر انتخاب یا ابقای شهردار، نه تنها شورای 15 نفره شهر تهران را به ماراتن نفس‌گیر و خسته‌کننده‌ای برای مردم تهران و صد البته خود اعضا تبدیل کرده بود بلکه کم کم این باور که شوراها فاقد کارآیی لازم هستند در حال قوت گرفتن بود. یک روز نگارنده این سطور در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار برای گزارشی انتقادی از شورای شهر تهران تیتر «شورای شهر؛ 16 سال انتظار، 4 سال جنجال» را برگزید.

درگیری‌های لفظی ناشی از اختلاف سلایق اعضای دوره نخست شورای شهر تهران هر روز تیتر صفحات اجتماعی روزنامه‌های وقت بود و بالاخره 6 تن از اعضای شورای شهر در نامه‌ای به رئیس‌جمهور وقت خواهان برکناری «ملک مدنی» که شهردار تهران بود، شدند.

کشمکش‌ها و غیبت‌ها به همین جا ختم نشد، سرانجام اعضای شورای شهر نخست، شورای شهر را به انحلال کشاندند تا یک بار دیگر یکی از اصول قانون اساسی معطل شود اما این بار معطل زیاده‌خواهی و سیاست‌بازی آقایان. یادآوری این نکته که اکثریت قریب به اتفاق اعضای شورای نخست را اصلاح‌طلبان تشکیل می‌دادند نیز خالی از لطف نیست.


اپیزود دوم

شورای دوم و سوم شهر تهران اما به اذعان بسیاری از سیاسیون و حتی مردم، شوراهایی به دور از حاشیه‌‌های شورای اول بودند و با این‌که تقریباً ترکیب شورای دوم و سوم شهر تهران از سلایق مختلف تشکیل می‌شد اما به مدت 10 سال یعنی 4 سال شورای دوم و 6 سال شورای شهر سوم به فعالیت خود ادامه دادند و مردم تهران در سایه این تعامل و تلاش برای پیشرفت شهر، طعم شیرین خدمت را چشیدند.

شورای دوم شهر تهران فردی را به عنوان شهردار تهران برگزید که پس از مدتی در قامت رئیس‌جمهوری ظاهر شد و دو دوره ریاست جمهوری را بر عهده داشت و البته شهردار دومی که انتخاب کردند نیز بعدها به عنوان یکی از رقبای اصلی رئیس‌جمهور دولت یازدهم مطرح شد.

مردم تهران روزهای خوش تفاهم و همدلی اعضای شورای شهر دوم و سوم را با دو شهردار و دو سلیقه متفاوت فراموش نمی‌کنند.


اپیزود یکی مانده به آخر

داستان شورای چهارم شهر تهران اما شنیدنی است. هنوز مدت کوتاهی از شروع به کار شورا نگذشته بود که انتخاب شهردار تهران با اما و اگرهای فراوانی مواجه شد و پس از آن که مخالفان ابقای قالیباف به عنوان شهردار متوجه شدند که منع قانونی برای انتخاب مجدد شهردار سابق به عنوان شهردار جدید وجود ندارد تمام تلاش خود را صرف آن کردند تا لباس شهردار را بر تن محسن هاشمی که روزگاری مدیرعامل متروی تهران حتی در زمان محمدباقر قالیباف بود، کنند.

اما این شروع یک تراژدی غم‌انگیز در حوزه شهری بود. مخالفان قالیباف وقتی متوجه شدند که یکی از اصلاح‌طلبان برخلاف رویه حزبی، به برنامه‌های قالیباف رأی داده و او با اختلاف یک رأی شهردار تهران شده است، چوب حراج بر آزادی عقیده و استقلال افراد زدند. کار به اینجا هم ختم نشد و بدترین اهانت‌ها را متوجه هم کیش خود کردند تا این رسوایی در تاریخ ثبت شود و هر روز خبری منتشر می‌شد که حکایت از حذف این عضو اصلاح‌طلب شورا از فلان حزب داشت و سرانجام، این هیاهو و غوغاسالاری‌ها از سوی دبیران کل احزاب و نمایندگان مجلس تقبیح شد تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.


اپیزود آخر

از همان ابتدا مشخص بود، شهردار تهران برخلاف سنوات گذشته، دوران سختی را پیش رو دارد. هنوز چند ماهی از انتخاب مجدد قالیباف به عنوان شهردار تهران نمی‌گذرد که حادثه تلخ خیابان جمهوری تهران و فوت دو کارگر زن در سانحه آتش‌سوزی مردم تهران را متأثر کرد و اما یکی از اعضای شورا بر طبل استعفای شهردار تهران کوبید.

به تکاپو افتادن اعضای اصلاح‌طلب شورا برای کناره‌گیری شهردار تهران در پی این حادثه ممکن است در نگاه اول، همدردی با خانواده قربانیان این حادثه باشد اما این اظهارنظر، حکایت از عمق نگرانی آنان از ادامه سکانداری شهرداری تهران توسط یک اصولگرا دارد چرا که درخواست استعفای شهردار در پی این حادثه همانند درخواست استعفای رئیس‌جمهوری به دلیل مسمومیت سه هزار نفر از مردم پردیس است.

عضو اصلاح‌طلب شورا می‌توانست از شهردار تهران بخواهد تا پس از بررسی‌های دقیق، به شورا گزارش خود را ارائه کند و در صورت قصور آتش‌نشانی، رئیس آن را برکنار کند. در ماجرای مسمومیت مردم پردیس، چنان‌چه ثابت شود، مشکل از آب شرب بوده است، افکار عمومی خواهان برخورد با عوامل آن خواهند بود یا استعفای وزیر نیرو؟

با خودکشی دانش‌آموز شیرازی که به خاطر همراه داشتن تلفن همراه از مدرسه اخراج شده بود، چرا وزیر آموزش و پرورش استعفا نکرد؟ پلنگ‌های نایاب یکی‌یکی کشته می‌شوند و رئیس‌ سازمان حفاظت از محیط‌زیست استعفا نمی‌کند، تلفات جاده‌ای ناشی از تردد اتوبوس اسکانیا همچنان ادامه دارد و اما وزیر راه‌وشهرسازی استعفا نمی‌کند و آخرین پرسش این که چرا رئیس‌جمهوری برای پیگیری حادثه آتش‌سوزی خیابان جمهوری دست به قلم می‌شود ولی برای مسمومیت 3 هزار نفر از ساکنان پردیس نامه‌نگاری نمی‌کند؟


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف


فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف

گروه سیاسی مشرق -پیش‌بینی‌هایی می‌شد کار شهردار در دوره جدید ‌به مراتب سخت‌تر از دوره پیشین باشد،‌ این پیش‌بینی‌ها با اظهارات یکی از اعضای شورا که خواستار استعفای قالیباف به دلیل سانحه آتش‌سوزی خیابان جمهوری شده بود، به واقعیت نزدیک‌تر می‌شود.

اپیزود اول

شوراهای شهر اول یکی دو سال پس از انتخابات دوم خرداد 1376 با اصرار و ابرام رئیس‌جمهوری وقت شکل گرفتند و همواره در سخنرانی‌ها به این نکته اشاره می‌شد که یک اصل معطل مانده قانون اساسی پس از 16 سال مجدداً احیا شد‌ البته این اتفاق از اقدامات درخور تحسین بود.

شورای شهر اول تهران اما شورایی سیاسی و پر از نزاع و کشمکش بود. از غیبت‌های مکرر اعضا گرفته تا درگیری بر سر انتخاب یا ابقای شهردار، نه تنها شورای 15 نفره شهر تهران را به ماراتن نفس‌گیر و خسته‌کننده‌ای برای مردم تهران و صد البته خود اعضا تبدیل کرده بود بلکه کم کم این باور که شوراها فاقد کارآیی لازم هستند در حال قوت گرفتن بود. یک روز نگارنده این سطور در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار برای گزارشی انتقادی از شورای شهر تهران تیتر «شورای شهر؛ 16 سال انتظار، 4 سال جنجال» را برگزید.

درگیری‌های لفظی ناشی از اختلاف سلایق اعضای دوره نخست شورای شهر تهران هر روز تیتر صفحات اجتماعی روزنامه‌های وقت بود و بالاخره 6 تن از اعضای شورای شهر در نامه‌ای به رئیس‌جمهور وقت خواهان برکناری «ملک مدنی» که شهردار تهران بود، شدند.

کشمکش‌ها و غیبت‌ها به همین جا ختم نشد، سرانجام اعضای شورای شهر نخست، شورای شهر را به انحلال کشاندند تا یک بار دیگر یکی از اصول قانون اساسی معطل شود اما این بار معطل زیاده‌خواهی و سیاست‌بازی آقایان. یادآوری این نکته که اکثریت قریب به اتفاق اعضای شورای نخست را اصلاح‌طلبان تشکیل می‌دادند نیز خالی از لطف نیست.


اپیزود دوم

شورای دوم و سوم شهر تهران اما به اذعان بسیاری از سیاسیون و حتی مردم، شوراهایی به دور از حاشیه‌‌های شورای اول بودند و با این‌که تقریباً ترکیب شورای دوم و سوم شهر تهران از سلایق مختلف تشکیل می‌شد اما به مدت 10 سال یعنی 4 سال شورای دوم و 6 سال شورای شهر سوم به فعالیت خود ادامه دادند و مردم تهران در سایه این تعامل و تلاش برای پیشرفت شهر، طعم شیرین خدمت را چشیدند.

شورای دوم شهر تهران فردی را به عنوان شهردار تهران برگزید که پس از مدتی در قامت رئیس‌جمهوری ظاهر شد و دو دوره ریاست جمهوری را بر عهده داشت و البته شهردار دومی که انتخاب کردند نیز بعدها به عنوان یکی از رقبای اصلی رئیس‌جمهور دولت یازدهم مطرح شد.

مردم تهران روزهای خوش تفاهم و همدلی اعضای شورای شهر دوم و سوم را با دو شهردار و دو سلیقه متفاوت فراموش نمی‌کنند.


اپیزود یکی مانده به آخر

داستان شورای چهارم شهر تهران اما شنیدنی است. هنوز مدت کوتاهی از شروع به کار شورا نگذشته بود که انتخاب شهردار تهران با اما و اگرهای فراوانی مواجه شد و پس از آن که مخالفان ابقای قالیباف به عنوان شهردار متوجه شدند که منع قانونی برای انتخاب مجدد شهردار سابق به عنوان شهردار جدید وجود ندارد تمام تلاش خود را صرف آن کردند تا لباس شهردار را بر تن محسن هاشمی که روزگاری مدیرعامل متروی تهران حتی در زمان محمدباقر قالیباف بود، کنند.

اما این شروع یک تراژدی غم‌انگیز در حوزه شهری بود. مخالفان قالیباف وقتی متوجه شدند که یکی از اصلاح‌طلبان برخلاف رویه حزبی، به برنامه‌های قالیباف رأی داده و او با اختلاف یک رأی شهردار تهران شده است، چوب حراج بر آزادی عقیده و استقلال افراد زدند. کار به اینجا هم ختم نشد و بدترین اهانت‌ها را متوجه هم کیش خود کردند تا این رسوایی در تاریخ ثبت شود و هر روز خبری منتشر می‌شد که حکایت از حذف این عضو اصلاح‌طلب شورا از فلان حزب داشت و سرانجام، این هیاهو و غوغاسالاری‌ها از سوی دبیران کل احزاب و نمایندگان مجلس تقبیح شد تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.


اپیزود آخر

از همان ابتدا مشخص بود، شهردار تهران برخلاف سنوات گذشته، دوران سختی را پیش رو دارد. هنوز چند ماهی از انتخاب مجدد قالیباف به عنوان شهردار تهران نمی‌گذرد که حادثه تلخ خیابان جمهوری تهران و فوت دو کارگر زن در سانحه آتش‌سوزی مردم تهران را متأثر کرد و اما یکی از اعضای شورا بر طبل استعفای شهردار تهران کوبید.

به تکاپو افتادن اعضای اصلاح‌طلب شورا برای کناره‌گیری شهردار تهران در پی این حادثه ممکن است در نگاه اول، همدردی با خانواده قربانیان این حادثه باشد اما این اظهارنظر، حکایت از عمق نگرانی آنان از ادامه سکانداری شهرداری تهران توسط یک اصولگرا دارد چرا که درخواست استعفای شهردار در پی این حادثه همانند درخواست استعفای رئیس‌جمهوری به دلیل مسمومیت سه هزار نفر از مردم پردیس است.

عضو اصلاح‌طلب شورا می‌توانست از شهردار تهران بخواهد تا پس از بررسی‌های دقیق، به شورا گزارش خود را ارائه کند و در صورت قصور آتش‌نشانی، رئیس آن را برکنار کند. در ماجرای مسمومیت مردم پردیس، چنان‌چه ثابت شود، مشکل از آب شرب بوده است، افکار عمومی خواهان برخورد با عوامل آن خواهند بود یا استعفای وزیر نیرو؟

با خودکشی دانش‌آموز شیرازی که به خاطر همراه داشتن تلفن همراه از مدرسه اخراج شده بود، چرا وزیر آموزش و پرورش استعفا نکرد؟ پلنگ‌های نایاب یکی‌یکی کشته می‌شوند و رئیس‌ سازمان حفاظت از محیط‌زیست استعفا نمی‌کند، تلفات جاده‌ای ناشی از تردد اتوبوس اسکانیا همچنان ادامه دارد و اما وزیر راه‌وشهرسازی استعفا نمی‌کند و آخرین پرسش این که چرا رئیس‌جمهوری برای پیگیری حادثه آتش‌سوزی خیابان جمهوری دست به قلم می‌شود ولی برای مسمومیت 3 هزار نفر از ساکنان پردیس نامه‌نگاری نمی‌کند؟


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف


فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف

گروه سیاسی مشرق -پیش‌بینی‌هایی می‌شد کار شهردار در دوره جدید ‌به مراتب سخت‌تر از دوره پیشین باشد،‌ این پیش‌بینی‌ها با اظهارات یکی از اعضای شورا که خواستار استعفای قالیباف به دلیل سانحه آتش‌سوزی خیابان جمهوری شده بود، به واقعیت نزدیک‌تر می‌شود.

اپیزود اول

شوراهای شهر اول یکی دو سال پس از انتخابات دوم خرداد 1376 با اصرار و ابرام رئیس‌جمهوری وقت شکل گرفتند و همواره در سخنرانی‌ها به این نکته اشاره می‌شد که یک اصل معطل مانده قانون اساسی پس از 16 سال مجدداً احیا شد‌ البته این اتفاق از اقدامات درخور تحسین بود.

شورای شهر اول تهران اما شورایی سیاسی و پر از نزاع و کشمکش بود. از غیبت‌های مکرر اعضا گرفته تا درگیری بر سر انتخاب یا ابقای شهردار، نه تنها شورای 15 نفره شهر تهران را به ماراتن نفس‌گیر و خسته‌کننده‌ای برای مردم تهران و صد البته خود اعضا تبدیل کرده بود بلکه کم کم این باور که شوراها فاقد کارآیی لازم هستند در حال قوت گرفتن بود. یک روز نگارنده این سطور در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار برای گزارشی انتقادی از شورای شهر تهران تیتر «شورای شهر؛ 16 سال انتظار، 4 سال جنجال» را برگزید.

درگیری‌های لفظی ناشی از اختلاف سلایق اعضای دوره نخست شورای شهر تهران هر روز تیتر صفحات اجتماعی روزنامه‌های وقت بود و بالاخره 6 تن از اعضای شورای شهر در نامه‌ای به رئیس‌جمهور وقت خواهان برکناری «ملک مدنی» که شهردار تهران بود، شدند.

کشمکش‌ها و غیبت‌ها به همین جا ختم نشد، سرانجام اعضای شورای شهر نخست، شورای شهر را به انحلال کشاندند تا یک بار دیگر یکی از اصول قانون اساسی معطل شود اما این بار معطل زیاده‌خواهی و سیاست‌بازی آقایان. یادآوری این نکته که اکثریت قریب به اتفاق اعضای شورای نخست را اصلاح‌طلبان تشکیل می‌دادند نیز خالی از لطف نیست.


اپیزود دوم

شورای دوم و سوم شهر تهران اما به اذعان بسیاری از سیاسیون و حتی مردم، شوراهایی به دور از حاشیه‌‌های شورای اول بودند و با این‌که تقریباً ترکیب شورای دوم و سوم شهر تهران از سلایق مختلف تشکیل می‌شد اما به مدت 10 سال یعنی 4 سال شورای دوم و 6 سال شورای شهر سوم به فعالیت خود ادامه دادند و مردم تهران در سایه این تعامل و تلاش برای پیشرفت شهر، طعم شیرین خدمت را چشیدند.

شورای دوم شهر تهران فردی را به عنوان شهردار تهران برگزید که پس از مدتی در قامت رئیس‌جمهوری ظاهر شد و دو دوره ریاست جمهوری را بر عهده داشت و البته شهردار دومی که انتخاب کردند نیز بعدها به عنوان یکی از رقبای اصلی رئیس‌جمهور دولت یازدهم مطرح شد.

مردم تهران روزهای خوش تفاهم و همدلی اعضای شورای شهر دوم و سوم را با دو شهردار و دو سلیقه متفاوت فراموش نمی‌کنند.


اپیزود یکی مانده به آخر

داستان شورای چهارم شهر تهران اما شنیدنی است. هنوز مدت کوتاهی از شروع به کار شورا نگذشته بود که انتخاب شهردار تهران با اما و اگرهای فراوانی مواجه شد و پس از آن که مخالفان ابقای قالیباف به عنوان شهردار متوجه شدند که منع قانونی برای انتخاب مجدد شهردار سابق به عنوان شهردار جدید وجود ندارد تمام تلاش خود را صرف آن کردند تا لباس شهردار را بر تن محسن هاشمی که روزگاری مدیرعامل متروی تهران حتی در زمان محمدباقر قالیباف بود، کنند.

اما این شروع یک تراژدی غم‌انگیز در حوزه شهری بود. مخالفان قالیباف وقتی متوجه شدند که یکی از اصلاح‌طلبان برخلاف رویه حزبی، به برنامه‌های قالیباف رأی داده و او با اختلاف یک رأی شهردار تهران شده است، چوب حراج بر آزادی عقیده و استقلال افراد زدند. کار به اینجا هم ختم نشد و بدترین اهانت‌ها را متوجه هم کیش خود کردند تا این رسوایی در تاریخ ثبت شود و هر روز خبری منتشر می‌شد که حکایت از حذف این عضو اصلاح‌طلب شورا از فلان حزب داشت و سرانجام، این هیاهو و غوغاسالاری‌ها از سوی دبیران کل احزاب و نمایندگان مجلس تقبیح شد تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.


اپیزود آخر

از همان ابتدا مشخص بود، شهردار تهران برخلاف سنوات گذشته، دوران سختی را پیش رو دارد. هنوز چند ماهی از انتخاب مجدد قالیباف به عنوان شهردار تهران نمی‌گذرد که حادثه تلخ خیابان جمهوری تهران و فوت دو کارگر زن در سانحه آتش‌سوزی مردم تهران را متأثر کرد و اما یکی از اعضای شورا بر طبل استعفای شهردار تهران کوبید.

به تکاپو افتادن اعضای اصلاح‌طلب شورا برای کناره‌گیری شهردار تهران در پی این حادثه ممکن است در نگاه اول، همدردی با خانواده قربانیان این حادثه باشد اما این اظهارنظر، حکایت از عمق نگرانی آنان از ادامه سکانداری شهرداری تهران توسط یک اصولگرا دارد چرا که درخواست استعفای شهردار در پی این حادثه همانند درخواست استعفای رئیس‌جمهوری به دلیل مسمومیت سه هزار نفر از مردم پردیس است.

عضو اصلاح‌طلب شورا می‌توانست از شهردار تهران بخواهد تا پس از بررسی‌های دقیق، به شورا گزارش خود را ارائه کند و در صورت قصور آتش‌نشانی، رئیس آن را برکنار کند. در ماجرای مسمومیت مردم پردیس، چنان‌چه ثابت شود، مشکل از آب شرب بوده است، افکار عمومی خواهان برخورد با عوامل آن خواهند بود یا استعفای وزیر نیرو؟

با خودکشی دانش‌آموز شیرازی که به خاطر همراه داشتن تلفن همراه از مدرسه اخراج شده بود، چرا وزیر آموزش و پرورش استعفا نکرد؟ پلنگ‌های نایاب یکی‌یکی کشته می‌شوند و رئیس‌ سازمان حفاظت از محیط‌زیست استعفا نمی‌کند، تلفات جاده‌ای ناشی از تردد اتوبوس اسکانیا همچنان ادامه دارد و اما وزیر راه‌وشهرسازی استعفا نمی‌کند و آخرین پرسش این که چرا رئیس‌جمهوری برای پیگیری حادثه آتش‌سوزی خیابان جمهوری دست به قلم می‌شود ولی برای مسمومیت 3 هزار نفر از ساکنان پردیس نامه‌نگاری نمی‌کند؟


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف


فشار اصلاح طلبان برای استعفای قالیباف

گروه سیاسی مشرق -پیش‌بینی‌هایی می‌شد کار شهردار در دوره جدید ‌به مراتب سخت‌تر از دوره پیشین باشد،‌ این پیش‌بینی‌ها با اظهارات یکی از اعضای شورا که خواستار استعفای قالیباف به دلیل سانحه آتش‌سوزی خیابان جمهوری شده بود، به واقعیت نزدیک‌تر می‌شود.

اپیزود اول

شوراهای شهر اول یکی دو سال پس از انتخابات دوم خرداد 1376 با اصرار و ابرام رئیس‌جمهوری وقت شکل گرفتند و همواره در سخنرانی‌ها به این نکته اشاره می‌شد که یک اصل معطل مانده قانون اساسی پس از 16 سال مجدداً احیا شد‌ البته این اتفاق از اقدامات درخور تحسین بود.

شورای شهر اول تهران اما شورایی سیاسی و پر از نزاع و کشمکش بود. از غیبت‌های مکرر اعضا گرفته تا درگیری بر سر انتخاب یا ابقای شهردار، نه تنها شورای 15 نفره شهر تهران را به ماراتن نفس‌گیر و خسته‌کننده‌ای برای مردم تهران و صد البته خود اعضا تبدیل کرده بود بلکه کم کم این باور که شوراها فاقد کارآیی لازم هستند در حال قوت گرفتن بود. یک روز نگارنده این سطور در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار برای گزارشی انتقادی از شورای شهر تهران تیتر «شورای شهر؛ 16 سال انتظار، 4 سال جنجال» را برگزید.

درگیری‌های لفظی ناشی از اختلاف سلایق اعضای دوره نخست شورای شهر تهران هر روز تیتر صفحات اجتماعی روزنامه‌های وقت بود و بالاخره 6 تن از اعضای شورای شهر در نامه‌ای به رئیس‌جمهور وقت خواهان برکناری «ملک مدنی» که شهردار تهران بود، شدند.

کشمکش‌ها و غیبت‌ها به همین جا ختم نشد، سرانجام اعضای شورای شهر نخست، شورای شهر را به انحلال کشاندند تا یک بار دیگر یکی از اصول قانون اساسی معطل شود اما این بار معطل زیاده‌خواهی و سیاست‌بازی آقایان. یادآوری این نکته که اکثریت قریب به اتفاق اعضای شورای نخست را اصلاح‌طلبان تشکیل می‌دادند نیز خالی از لطف نیست.


اپیزود دوم

شورای دوم و سوم شهر تهران اما به اذعان بسیاری از سیاسیون و حتی مردم، شوراهایی به دور از حاشیه‌‌های شورای اول بودند و با این‌که تقریباً ترکیب شورای دوم و سوم شهر تهران از سلایق مختلف تشکیل می‌شد اما به مدت 10 سال یعنی 4 سال شورای دوم و 6 سال شورای شهر سوم به فعالیت خود ادامه دادند و مردم تهران در سایه این تعامل و تلاش برای پیشرفت شهر، طعم شیرین خدمت را چشیدند.

شورای دوم شهر تهران فردی را به عنوان شهردار تهران برگزید که پس از مدتی در قامت رئیس‌جمهوری ظاهر شد و دو دوره ریاست جمهوری را بر عهده داشت و البته شهردار دومی که انتخاب کردند نیز بعدها به عنوان یکی از رقبای اصلی رئیس‌جمهور دولت یازدهم مطرح شد.

مردم تهران روزهای خوش تفاهم و همدلی اعضای شورای شهر دوم و سوم را با دو شهردار و دو سلیقه متفاوت فراموش نمی‌کنند.


اپیزود یکی مانده به آخر

داستان شورای چهارم شهر تهران اما شنیدنی است. هنوز مدت کوتاهی از شروع به کار شورا نگذشته بود که انتخاب شهردار تهران با اما و اگرهای فراوانی مواجه شد و پس از آن که مخالفان ابقای قالیباف به عنوان شهردار متوجه شدند که منع قانونی برای انتخاب مجدد شهردار سابق به عنوان شهردار جدید وجود ندارد تمام تلاش خود را صرف آن کردند تا لباس شهردار را بر تن محسن هاشمی که روزگاری مدیرعامل متروی تهران حتی در زمان محمدباقر قالیباف بود، کنند.

اما این شروع یک تراژدی غم‌انگیز در حوزه شهری بود. مخالفان قالیباف وقتی متوجه شدند که یکی از اصلاح‌طلبان برخلاف رویه حزبی، به برنامه‌های قالیباف رأی داده و او با اختلاف یک رأی شهردار تهران شده است، چوب حراج بر آزادی عقیده و استقلال افراد زدند. کار به اینجا هم ختم نشد و بدترین اهانت‌ها را متوجه هم کیش خود کردند تا این رسوایی در تاریخ ثبت شود و هر روز خبری منتشر می‌شد که حکایت از حذف این عضو اصلاح‌طلب شورا از فلان حزب داشت و سرانجام، این هیاهو و غوغاسالاری‌ها از سوی دبیران کل احزاب و نمایندگان مجلس تقبیح شد تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.


اپیزود آخر

از همان ابتدا مشخص بود، شهردار تهران برخلاف سنوات گذشته، دوران سختی را پیش رو دارد. هنوز چند ماهی از انتخاب مجدد قالیباف به عنوان شهردار تهران نمی‌گذرد که حادثه تلخ خیابان جمهوری تهران و فوت دو کارگر زن در سانحه آتش‌سوزی مردم تهران را متأثر کرد و اما یکی از اعضای شورا بر طبل استعفای شهردار تهران کوبید.

به تکاپو افتادن اعضای اصلاح‌طلب شورا برای کناره‌گیری شهردار تهران در پی این حادثه ممکن است در نگاه اول، همدردی با خانواده قربانیان این حادثه باشد اما این اظهارنظر، حکایت از عمق نگرانی آنان از ادامه سکانداری شهرداری تهران توسط یک اصولگرا دارد چرا که درخواست استعفای شهردار در پی این حادثه همانند درخواست استعفای رئیس‌جمهوری به دلیل مسمومیت سه هزار نفر از مردم پردیس است.

عضو اصلاح‌طلب شورا می‌توانست از شهردار تهران بخواهد تا پس از بررسی‌های دقیق، به شورا گزارش خود را ارائه کند و در صورت قصور آتش‌نشانی، رئیس آن را برکنار کند. در ماجرای مسمومیت مردم پردیس، چنان‌چه ثابت شود، مشکل از آب شرب بوده است، افکار عمومی خواهان برخورد با عوامل آن خواهند بود یا استعفای وزیر نیرو؟

با خودکشی دانش‌آموز شیرازی که به خاطر همراه داشتن تلفن همراه از مدرسه اخراج شده بود، چرا وزیر آموزش و پرورش استعفا نکرد؟ پلنگ‌های نایاب یکی‌یکی کشته می‌شوند و رئیس‌ سازمان حفاظت از محیط‌زیست استعفا نمی‌کند، تلفات جاده‌ای ناشی از تردد اتوبوس اسکانیا همچنان ادامه دارد و اما وزیر راه‌وشهرسازی استعفا نمی‌کند و آخرین پرسش این که چرا رئیس‌جمهوری برای پیگیری حادثه آتش‌سوزی خیابان جمهوری دست به قلم می‌شود ولی برای مسمومیت 3 هزار نفر از ساکنان پردیس نامه‌نگاری نمی‌کند؟


۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت

چرا باید به محضر علامه مصباح رفت؟

سرویس دین و اندیشهبی باک: امروزه بسیاری از رفسنجانی‌ها که علی الظاهر باید از روی حس ناسیونالیستی دور روحانی دیگر بگردند، خود را به هر شکل ممکن به دفتر و مرکز علمی علامه مصباح یزدی و یا هر جای دیگری که رد پایی از این علم بزرگ باشد رسانده اند و از کوشاترین و وفادارترین یاران علامه‌ای شده‌اند که در انتقاد از آقای هاشمی بعنوان یکی از مشاهیر مطرح رفسنجانی، گوی سبقت را از همگان ربوده است.
 
به گزارش بی باک، از حجت الاسلام جلالی مسئول دفتر علامه مصباح یزدی گرفته تا برخی شاگردان برجسته علامه نظیر حجت الاسلام علی شیرازی،نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاهو بسیاری از طلاب و روحانیون برجسته حوزوی که همگی اصالت رفسنجانی دارند و تا رفسنجانی‌هایی که در عرصه رسانه و در انتقاد از آقای هاشمی و حمایت از علامه مصباح یزدی فعالیتهای گسترده‌ای  داشته و دارند.
 
از محافظ سید حسن نصر الله سئوال کردند: "چقدر سید حسن را دوست داری؟" گفت: " آنقدر که امر کند الان بمیر؛ می میرم."در سوال بعد پرسیدند: " چقدر امام خامنه ای را دوست داری؟" گفت: " آنقدر که اگر امر کند سر سید حسن رو بیار؛ می برم."
 
این حکایت همه کسانی است که پروانه‌وار دورعلامه مصباح یزدی بعنوان عمار بصیر انقلاب می گردند و او را نسخه داخلی نصرالله برای امام خامنه ای می دانند. کسانی که ملاک و معیار حمایتهایشان از بزرگان دینی و سایر شخصیتهای مطرح داخلی و خارجی، تنها ولایتمداری است و بس.
 
حال این روزها اگر عده‌ای از خادمی در محضر ولی امر مسلمین محرومند، چرا خود را به محضر شخصیتی نرسانند که هیچ شائبه ای در عشق بی‌حد او به امام خامنه ای و علاقه متقابل و رضایت قلبی امام مسلمین از وی نمی باشد.
 
بدون تردید در طول مدت رهبری بابرکت حضرت امام خامنه ای هیچ شخصیت حوزوی و فکری معاصری (در رده پایننتر از ولایت و رهبری) همچون علامه محمد تقی مصباح یزدی مورد تمجید و تایید رهبر معظم انقلاب قرار نگرفته است.
 
دقت و تامل در جنس تعابیر حضرت امام خامنه‌ای در مورد علامه مصباح نشان میدهد که ایشان جایگاه ممتازی برای علامه در فضای فکری و سیاسی کشور قائل هستند.
 
مقام معظم رهبری، حضرت امام خامنه ای تاکنون بارها و بارها در تجلیل از شخصیت علامه مصباح یزدی سخنانی را بیان داشته اند.
 
 
بازخوانی مطالب زیر که حجت الاسلام روانبخش از شاگردان علامه مصباح آنها را در مطلبی جمع آوری نموده است به خوبی عنایت ویژه ولی امر مسلمین به فیلسوف بصیر انقلاب را ثابت میکند:

برای دعوت از آقای مصباح اصرار کنید!

رهبر انقلاب در مورخ 9 بهمن 1370 در حکم انتصاب علامه مصباح به عضویت شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت (ع) ایشان را در شمار برجستگان رجال علمی و چهره های برجسته ی عالم تشیع نام می برند.
 
همچنین پس از راه اندازی رادیو معارف صدای جمهوری اسلامی، در اولین دیدار اعضای این گروه با معظم له، درخصوص استفاده ی رادیو معارف از شخصیت های برجسته ی دینی در برنامه های خود، درخصوص شخصیت علمی آیت الله مصباح می فرمایند:
«از لحاظ معارف عقلانی و فلسفی اسلامی، ما امروز چه کسی را داریم؟ مثلاً آقای مصباح و آقای جوادی آملی را در قم داریم آنچه شما ارایه می دهید، باید از سطح اینها کمتر نباشد.»
(در دیدار با اعضای گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی، 13 اسفند 1370، www.khanenei.ir)
در ادامه ی این دیدار، مقام معظم رهبری با اشاره به فضل و دانش آیت الله مصباح، لزوم مشاوره با ایشان را لازم می شمارند و حتی بر استفاده از شاگردان ایشان نیز تاکید می ورزند: «شما باید یک گروه مشاوره ی محتوایی از مناسب ترین شخصیت هایی که امروز می توانید پیدا کنید، داشته باشید مثلاً از آقای مصباح دعوت کنید و اصرار هم بکنید یا مثلاً از شاگردان آقای مصباح دعوت کنید خوشبختانه یکی از موفقیت های آقای مصباح یزدی در قم، این است که ایشان برخلاف خیلی از فضلای ما که فضلشان در خودشان منحصر مانده، فضلش در شاگردان خوب سرریز شده.» (همان)

برکت ماندگار حوزه علمیه و از چهره های معروف به علم و عمل و جد و ابتکار

رهبر معظم انقلاب اسلامی همچنین در هفتم مهر 1374 در حکم انتصاب حضرت علامه مصباح یزدی به ریاست موسسه ی امام خمینی (ره) چنین می نگارند:
«اکنون که بحمدالله موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی – اعلی الله مقامه – در سایه ی تلاش پیگیر و موفق جنابعالی رسمیت یافته و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، جنابعالی را که از برکات ماندگار حوزه ی علمیه ی قم و از چهره های موصوف و معروف به علم و عمل و جد و ابتکار می باشید به ریاست و مدیریت این موسسه منصوب می کنم ... با توجه به احاطه و نکته دانی آن جناب، خود را از توصیه به کارهای بایسته بی نیاز می دانم و شما و همه ی همکاران هوشمند و دلسوزتان را به لطف و هدایت و فضل مستمر پروردگار متعال می سپارم.» (ر.ک. اندیشه ی ماندگار، ص 211).


علامه طباطبایی و شهید مطهری زمان

حضرت امام خامنه‌ای در اوج حملاتی که در محافل و نشریات مختلف به علامه مصباح وارد می شد، فرمودند:

«بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.» (روزنامه ی جوان، 14 شهریور 78، صص1-2)

صاحب حرف رسا و نافذ،منطق قوی و مستحکم

مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان شرکت کننده در طرح ولایت در سال 1379 فرمودند:
«این هجوم های تبلیغاتی را که به شخصیت های برجسته، به انسان های والا و با اخلاق برجسته می کنند، اینها همه اش نشان دهنده ی اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیت هایی است که همه ی دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می گیرند ... حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هر جایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است دشمن آنجا را خوب می شناسد و به مقابله اش می آید با مرحوم شهید مطهری هم همین جوری برخورد کردند امروز شهید مطهری در دنیا نیست البته امروز هم بعضی ها شهید مطهری را رها نمی کنند حتی امروز هم به او تهاجم می کنند لکن آن روزی که زنده بود، آن کسانی که بودند و دیده اند، می دانند که با آن شهید عزیز چه کردند؛ چه اهانت ها، چه ناشایست ها و ناسزاها که به آنچه ره ی مطهر و منور زده شد...» (مجله ی اشراق اندیشه، ش اول، هفته نامه ی پرتو سخن، 2 آذر 79.)

بسیار متشکریم از خدای متعال به خاطر شما

حضرت امام خامنه ای در تاریخ 6 تیر 1379 نیز به منزل آیت الله مصباح یزدی در قم رفته و دقایقی را در جمع ایشان و خانواده ی مکرمشان حضور یافتند از جمله مطالبی که در این جلسه مطرح شد، این بود که مقام معظم رهبری خطاب به ایشان فرمودند:
«روزنامه ی کیهان یک مقاله ی زیبا خطاب به شما نوشته – البته اسم نیاورده، ولی مخاطبش شما هستید درست همان چیزی که آدم در دلش هست، همان را درباره ی شما مطرح کرده. حتماً بگیرید و بخوانید (ر.ک: روزنامه ی کیهان، 4 تیر 1379)
 
این یک روشنفکر مسلمان است، یک جوان روشنفکر مسلمان است، یک مسطوره ای است، یک نمونه ای است از کسانی که درباره ی جنابعالی و کار بزرگی که امروز شما انجام می دهید، احساسشان و درکشان این است ... به هر حال، ما از خدا بسیار سپاسگزاریم به خاطر توفیقاتی که به شما داده، بسیار متشکریم از خدای متعال به خاطر شما.»
 
این جور سیاحت مطلب خودش یک هنر است

مقام معظم رهبری در این دیدار در رابطه با امتیازات روش استاد در ارایه ی مطالب و سخنان خویش فرمودند:
«این پرداخت منطقی که شما دارید، مبارک است رنگ کاربردی، تحقیقات کاربردی، رنگ روز، رنگ نیاز زمان، اینکه انسان هم دچار تکرار و حرف های گفته شده و سست نشود، حرف منطقی و قوی بزند و هم مته ای از آن نیازهای روز و مسائل رایج سیاسی و غیرسیاسی و فرهنگی – سیاسی در آن وجود داشته باشد، این خیلی خوب است، پرداخت خوبی است این جور سیاحت مطلب خودش یک هنر است.»

مطالب کتاب شما نه مفید بلکه ضروری بود

مقام معظم رهبری همچنین، با اشاره به کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» که حاوی مجموعه سخنرانی های آیت الله مصباح در محرم 1421 قمری – سال 1379 – است، فرمودند:
«بنده این کتاب مربوط به عاشورا تقریباً همه اش را خواندم مطالبی است لازم، نمی شود گفت مفید، بالاتر از مفید (است). مطالب ضروری و لازم است از آن مطالبی هم هست که مخاطب را عصبانی می کند یک وقتی یک مطلبی است که حالا (چندان اثری از این جهت ندارد) یک وقت هم یک مطلبی است که حقیقتاً عصبانی می شوند و برمی خیزند، این کتاب از این نوع بود این طور بازکردن قضایای عاشورا، به روز کردن این قضایا خیلی مفید است. در این 7-8 جلسه، بعضی از مطالب مطالبی است که غیر از شما شاید کس دیگری نتواند، حداقل این طور نمی تواند، اصلش را هم حل کنیم لااقل این است که به این خوبی نمی تواند (از عهده ی بحث برآید) (نوار ویدئویی این دیدار موجود است)

مبانی فکری اسلام در دست ایشان است

در تاریخ 5 تیر 1380 نیز مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از نونهالان و نوجوانان حافظ و قاری قرآن کریم فرمودند:
«من خواهش می کنم ایشان (حجت الاسلام طباطبایی) و مجموعه ی دست اندرکار به این نکته توجه کنند که پابه پای پیشرفت معلومات قرآنی و دینی اینها (حافظان و قاریان خردسال) آگاهی های استدلالی و عمق بخشیدن استدلالی به اعتقادات اینها را هم حتماً در برنامه قرار بدهید... به نظر من، یکی از چیزهایی که می تواند خیلی کمک کند به این قضیه، این است که از کتابهای شهید مطهری، از معارفی که امروز بزرگانی از قبیل آقای مصباح و دیگران که واقعاً مبانی فکری اسلام دست اینهاست؛ از اینها استفاده کنند حتی می شود اینها را ساده کرد، شما می تواند این کار را بکنید.» (هفته نامه ی پرتو سخن، 13 تیر 1380.)
 

منبع فکر و اندیشه ی بی غل و غش معارف اسلامی

مقام معظم رهبری بار دیگر در جمع دانشجویان و دانش آموزان طرح ولایت در سال 1381 فرمودند:

«لازم است تشکر کنم از معلمان و استادان و دست اندرکاران و مدیران این تلاش فرهنگی که بسیار باارزش است و مخصوصاً از شخص جناب آقای مصباح که حقیقتاً یکی از وجود های مبارک و مغتنم در دوره ی ما هستند و منبع فکر و اندیشه ی بی غل و غش معارف اسلامی. ان شاءالله خداوند به ایشان و دیگر دست اندرکاران توفیق ادامه ی این خدمت بسیار باارزش را عنایت کند و وسیله ی بهره مندی هر چه بیشتر، گسترده تر و عمیق تر جوانان را از این سرچشمه های معرفت فراهم کند.» (همان، 4 شهریور 1381، ش143).

شخصیت علمی فکری روشنفکری برجسته/عقبه تئوریک نظام

حضرت امام خامنه ای همچنین در دیدار سال 1384 با مسئولان دفتر تبلغیات اسلامی حوزه ی علمیه قم خواستار توجه این دفتر به عقبه های تئوریک نظام شدند:
«توجه کنید که مجموعه ای از متفکران، علما و سابقه دارهای در امر دین، مدعی عقبه ی تئوریک نظام هستند و آن را تشکیل می دهند. اگر شما خود را از مجموعه ی کسانی که در باب دین و مساله ی دین و معرفت دینی مدعی اند، بر کنار داشتید، ناقص خواهید ماند؛ لااقل بی اطلاع خواهید ماند، که این خودش اشکال بزرگی است. شما این مجموعه را چگونه تعریف کرده اید؟ الان ما در حوزه ی قم علمایی داریم، بزرگانی داریم، صاحب نظرانی داریم، اندیشه پردازان یا تئوریسین ها و ایدئولوگ هایی داریم که با دفتر تبلیغات هیچ ارتباطی ندارند. ما شخصیت علمی فکری روشنفکری برجسته ای مثل آقای مصباح یزدی را در قم داریم؛ یا یک ملای برجسته ی قوی مثل آقای جوادی آملی را در قم داریم؛ در بین آقایان مراجع هم کسانی هستند که در مسائل دینی حقیقتاً روشنفکر و صاحب نظر و صاحب فکر هستند؛ نه امروز و دیروز، از چهل سال پیش در بین بزرگان حوزه ما آنها را می شناسیم که من نمی خواهم اسم بیاورم، ارتباط شما با آنها چگونه تعریف می شود؟ شما عقبه ی فکری نظام هستید، آنها هم هستند و بسیاری دیگر هم همینطور... سعی کنید این عقبه ی تئوریک نظام بودن تبدیل نشود به یک پستوی بسته و انحصاری که بی خبر از اطراف خودش باشد.» (همان، 20 مهر 1384، شماره ی 299، ص8)

تجلیل از فضل، اخلاص و تقوای علامه مصباح یزدی

در جریان سفر تاریخی مقام معظم رهبری به قم در سال 89 مدیر، مسئولان و اعضای هیئت‌های علمی مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند. حضرت امام خامنه‌ای در این دیدار با ابراز خرسندی فراوان از تلاش‌های عمیق مؤسسه آموزشی، پژوهشی امام خمینی ابراز داشتند: «این مؤسسه خوب، جامع و کامل می‌تواند از لحاظ تلاش پیگیر، خستگی ناپذیر، خالصانه و عالمانه الگویی برای حوزه باشد.»
 
ایشان با تجلیل از فضل، اخلاص و تقوای علامه مصباح یزدی، وجود این کمالات را در مدیریت یک موسسه موجب افزایش برکات الهی خواندند و افزودند: «خدمات و تلاش‌های این مؤسسه، به شکل صحیح اطلاع رسانی شود.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری)

بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را می‌دانم / خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد

رهبر معظم انقلاب اسلامی در یکی از آخرین سفرهای غیررسمی خود به شهر مقدس قم (اسفند ماه 89 )که با هدف بازدید از بزرگان و مراجع عظام تقلید صورت گرفته است، با حضور در منزل علامه مصباح یزدی، نزدیک به 30 دقیقه با ایشان و خانواده و فرزندان وی به گفتگو پرداختند. در این دیدار که مشابه حضور پیشین ایشان در بیت آیت الله مصباح یزدی، سرشار از ابراز احساسات و عواطف خانواده آیت الله مصباح یزدی بود، رهبر معظم انقلاب نکاتی را پیرامون ویژگی های شخصیتی علامه مصباح یزدی بیان فرموده و به ابراز احساسات خانواده ایشان پاسخ گفتند.
 
رهبر فرزانه انقلاب همچنین اظهار داشتند:« بنده هم به سهم خودم قدر آقای مصباح را می‌دانم. واقعا می‌دانم که ایشان در کشور و برای اسلام چه وزنه‌ای هستند و حقا و انصافا ما امروز نظیر ایشان را – حالا به این تعبیر بگوییم – خیلی نادر نظیر آقای مصباح ممکن است وجود داشته باشد با این وزانت علمی و عمق علمی و احاطه و وسعت و با این آگاهی و بینش و صفا.»
 
هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا در ایشان جمع است

رهبر معظم انقلاب در ادامه تصریح کردند: «این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء ‌ا... وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. »
۰ نظر
مدیریت سایت هیئت یاوران ولایت