گروه تاریخ مشرق-در
سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در ایران- که منجر به شکلگیری جمهوری اسلامی
در این دیار شد- به نظر میرسد تقویت شناخت عوامل اتفاق، اتحاد و یکپارچگی
ملت برای برداشتن گامی بلند در مسیر تعیین سرنوشت خود، ضروری باشد.
قیام سراسری ایرانیان در جامعهای با قلمرو سرزمینی وسیع و با سلائق و قومیتهای متنوع به عنوان یک پدیده بیمانند در تاریخ جهان علیه استبداد و استعمار به این دلیل بیبدیل بود که صرفاً راه خود را بر ایجاد تحول فکری در انسان بنا گذاشت و هرگز در برابر قدرت سخت عوامل ضداستقلال خود به ابزارهای مشابه متوسل نشد.
حرکت در مسیر آگاهی از این رو رمز پیروزی ایران بود که قدرت سخت را در مواجهه با خود نه تنها بیتاثیر میساخت بلکه هر نوع تشدید خشونت از قبیل شکنجه و کشتار برای شکستن اراده و عزم ملت ایران در کسب استقلال، شناخت بیشتر از استبداد (پهلوی) و سلطهگران (آمریکا، انگلیس و اسرائیل) را رقم میزد.
علم در مورد وضعیت ارائه خدمات پایهای به مردم در سال 56- که شاه مدعی بود کشور را در آستانه نیل به تمدن بزرگ قرار داده!!- مینویسد: «جمعه 27/3/56: آیتالله [احمد] خوانساری تلفن کرد که در قم برق نیست و مردم بیآب ماندهاند، تلفنی (به شاه) عرض کردم. فرمودند فوری به دولت بگو... ولی این حرفها نیست. کار از پایه خراب است اکنون باز در تهران بیبرقی است، منجمله منزل خودم هر شب برق قطع میشود و ناچار یک موتور برق کوچک خریدهام که این دو سه روزه به کار بیافتد... کار به حدی مسخره شده که از تصور خارج است... میترسم یک دفعه امور از داخله بگسلد، ولی امیدوارم چنین چیزی پیش نیاید.» (یادداشتهای علم، ج6، ص497)
در این فراز وزیر دربار شاه به صراحت پیشبینی بحران اجتماعی و گسترش اعتراضات تا حد از هم گسستن امور داخلی را مطرح میسازد. باید توجه داشت بحران قطع برق به صورت روزانه هشت ساعت مربوط به روستاها نیست که اصولاً به طور کلی از این نعمت محروم بودند بلکه مربوط به پایتخت کشوری است که استبداد حاکم بر آن در تبلیغات مدعی بود به زودی ایران در تحت تسلط آمریکا، انگلیس و اسرائیل به یکی از بزرگترین کشورهای صنعتی تبدیل خواهد شد. حال چگونه بدون چنین زیرساختهای ابتدایی میتوانستیم به کمک نور شمع و فانوس، صنعتی شویم خدا میداند.
البته در فرازی دیگر در سال 55 علم خود به این واقعیت اذعان دارد که با قطعی ممتد برق در کشور عملاً راهاندازی صنعت زیانده خواهد بود: «یکشنبه 26/10/55-... نبودن برق و ساعات ممتد خاموشی در پایتخت و ولایات، خوابیدن و ضرر هنگفت صنایع به علت نبودن برق، خرابی تلفن، نبودن ...» (همان، ص391)
در نیمه اول همین سال 1355 نیر علم بحث در مرز تمدن بزرگ بودن را به سخره میگیرد و میگوید: «در مرز تمدن بزرگ، پایتخت کشور ما هنوز خاموشی برق داشته و هیچ سرویس صحیحی، نه آب، نه برق، حتی در پایتخت نتوانیم به مردم بدهیم، واقعاً ننگ است، واقعاً ننگ است... هر الاغی را شاهنشاه به نخستوزیری برگزیند، همین قدر که قدری حمیت و حقیقت داشته باشد، کافی است که وضع را نجات بدهد. جهان وطن که نمیتواند وطن آباد کند.» (همان، ص182) مراد علم از جهان وطن هویدا است که علاوه بر بهایی بودن، عضویت وی در سازمان فراماسونری و ترویج تز جهان وطنی محملی برای خدمت به صهیونیستها و پشت کردن به ایران و ایرانیت بود.
این حاتمبخشیها از سرمایه ملت ایران منحصر به آمریکا نبوده بلکه وابستگان به آمریکا نیز از آن سهم داشتند که مناسب است به مواردی از آنها از خاطرات علم اشاره شود: «شنبه 22/3/1355 موثقی را پس از شرفیابی دیدم. مذاکراتش با ملکخالد خوب بود و بیچاره قول داده است پانصد میلیون دلار حسبالامر اعلیحضرت همایونی به ملک حسین بدهد.» (همان، جلد6، ص152) از دیگر نمونهها خرید کاخ و اتومبیلهای متعدد برای پادشاه افغانستان در ایتالیا است: «عرض کردم پادشاه افغانستان باز یک اتومبیل در رم خریده به ده هزار دلار و پولش را از شاهنشاه میخواهد. فرمودند، البته بده، چه باید کرد خدا به ما میرساند که ما به دیگران بدهیم» (همان، ج6، صص6-45)
البته در کنار چپاول ثروت ایران توسط قدرت خارجی که با درندهخویی وصف نیافتنی عمل میکردند به تعبیر علم لاشخورهای داخلی نیز در حاشیه این چپاولگریها بیبهره نبودند. مناسب است علت اینکه ملت ایران از این ثروت (تولید 6 میلیون بشکه نفت در روز) کمترین بهرهای نمیبردند و حتی در تهران وضعیت آموزش و کمبود فضای آموزشی به حدی فاجعهآمیز بود که بعضاً دبیرستانها به صورت چهارشیفته اداره میشده را از زبان علم دنبال کنیم: «26/11/47- وای که طبقه حاکمه چقدر فاسد و پلید است.» (همان، ج1، ص131) و در فرازی دیگر: «8/12/53- صبح ملاقاتهای منزل جایگاه بود چون همه از طبقه لاشخور حاکمه (طبقه خودم) بودند و هرکس به منظور جلب منفعتی آمده بود.» (همان، ج 4، ص393) و در جایی دیگر میافزاید: «15/12/53- صبح باز لاشخورها به سراغ من آمده بودند که از سفر گسترده تازه متمتع باشند. واقعاً جانکاه است.» (همان، ج4، ص401)
علم به استفاده از تعبیر لاشخور اصرار دارد و بهگونهای میخواهد بگوید ثروت اصلی را آمریکا، انگلیس و اسرائیل میبرند و ته مانده آنرا افراد وابسته به این قدرتها در داخل کشور لذا میگوید: «31/4/54- لاشخورها که در اطراف ما هستند، برای بلعیدن این کار بزرگ دهن باز کردهاند و از طرق مختلف حمله میآورند.» (همان، ج5، ص200)
به این ترتیب پیشبینی علم از وضعیت ایران در سال 52، انفجار ملت است: «26/5/52- من وضع را قابل انفجار میبینم و بسیار نگرانم». (همان، ج3، ص111) و در سال 54 قاطعانه میگوید که ایرانیان راهی جز انقلاب نخواهند داشت: «3/11/54- مطلبی که مرا بیشتر تحت تأثیر داشت مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم، چون چندتا پروژه مورد علاقه شاهنشاه را باید با او مذاکره میکردم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن میگفت که بینهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد.» (ج5، ص452)
*عباس سلیمی نمین